Love without trust
پارت ۹
هان: لینو الان چجوری میخوام بیرون؟
لینو: نمیدونم...اصلا بمون....همین الان که اومدن بهشون معرفیت میکنم.
هان: باشه
پدر و مادر لینو اومدن داخل و با دیدن اون دوتا شوکه شدن. باورشون نمیشد که حرف های یورام واقعیت داشته باشه....الان فقط میخواستن از زبون خود لینو بشنون.
کیوکو: لینو....این پسر کیه؟
لینو(با حالت جدی و سرد): دوست پسرمه.
کیو کو: چ..چی؟
کانگ دا(بابای لینو): لینو.....
لینو: همین که شنیدین.
دست هان رو محکم گرفت و ادامه داد
لینو: هان جیسونگ دوست پسر منه ، هیچکس هم نمیتونه اونو از من جدا کنه.
کانگ دا: ولی لینو اون یه پسره!
لینو: مگه عشق بین دوتا پسر نمیشه؟ مگه همیشه نمیگفتید که یکیو پیدا کنم که حالم باهاش خوب باشه؟ هان الان اون کسیه که حالم در کنارش خوبه.
کیو کو: پسرم...لینو درست میگه؟
هان: ب..بله.
کانگ دا: ولی...
لینو: ولی چی؟ ولی اون پسره و ابرویه شمارو میبره؟
کانگ دا: نه نه من فقط نگرانتم که بعدا پشیمون شی.
لینو: من پشیمون نمیشم...من از عشق زندگیم پشیمون نمیشم.
کیو کو: عزیزم باید بهش احترام بزاریم ، تو فامیل خودمون هم همجنس گرا هست و ما بهشون احترام گذاشتیم حالا مسرمون هم رفته جزوه شوم(جدی میفرمایید؟)
کانگ دا: هوف ، باشه....خب امشب اینجایی؟
هان: داشتم میرفتم که شما اومدین.
کیو کو: حالا که هستی بمون بیشتر اشنا بشیم.
هان: عیبی نداره؟
کیو کو: نه چه عیبی...لینو..
لینو: اشکال نداره بیب.
ویو هان
چرا وقتی اونجوری صدام کرد قلبم شروع کرد به تپیدن؟ شاید چون اولین بارمه کسی اینجوری باهام حرف میزنه...ولی خب حس باحالی داره.
هان: لینو الان چجوری میخوام بیرون؟
لینو: نمیدونم...اصلا بمون....همین الان که اومدن بهشون معرفیت میکنم.
هان: باشه
پدر و مادر لینو اومدن داخل و با دیدن اون دوتا شوکه شدن. باورشون نمیشد که حرف های یورام واقعیت داشته باشه....الان فقط میخواستن از زبون خود لینو بشنون.
کیوکو: لینو....این پسر کیه؟
لینو(با حالت جدی و سرد): دوست پسرمه.
کیو کو: چ..چی؟
کانگ دا(بابای لینو): لینو.....
لینو: همین که شنیدین.
دست هان رو محکم گرفت و ادامه داد
لینو: هان جیسونگ دوست پسر منه ، هیچکس هم نمیتونه اونو از من جدا کنه.
کانگ دا: ولی لینو اون یه پسره!
لینو: مگه عشق بین دوتا پسر نمیشه؟ مگه همیشه نمیگفتید که یکیو پیدا کنم که حالم باهاش خوب باشه؟ هان الان اون کسیه که حالم در کنارش خوبه.
کیو کو: پسرم...لینو درست میگه؟
هان: ب..بله.
کانگ دا: ولی...
لینو: ولی چی؟ ولی اون پسره و ابرویه شمارو میبره؟
کانگ دا: نه نه من فقط نگرانتم که بعدا پشیمون شی.
لینو: من پشیمون نمیشم...من از عشق زندگیم پشیمون نمیشم.
کیو کو: عزیزم باید بهش احترام بزاریم ، تو فامیل خودمون هم همجنس گرا هست و ما بهشون احترام گذاشتیم حالا مسرمون هم رفته جزوه شوم(جدی میفرمایید؟)
کانگ دا: هوف ، باشه....خب امشب اینجایی؟
هان: داشتم میرفتم که شما اومدین.
کیو کو: حالا که هستی بمون بیشتر اشنا بشیم.
هان: عیبی نداره؟
کیو کو: نه چه عیبی...لینو..
لینو: اشکال نداره بیب.
ویو هان
چرا وقتی اونجوری صدام کرد قلبم شروع کرد به تپیدن؟ شاید چون اولین بارمه کسی اینجوری باهام حرف میزنه...ولی خب حس باحالی داره.
۷.۰k
۱۳ مهر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.