my mannequin Part ²
شلوارکمو با یه نیم تنه پوشیدم
کیف رو دوشیمو برداشتم و رفتم سمت شرکت
وارد شرکت شدم
کل شرکت رنگ مشکی داشت و این حس بدی بهم میداد!
بهم گفتن برم اتاق رئیس
در زدم و بعد وارد شدم
مردی رو پشت میز دیدم که پاشو رو میز گذاشته بود
_ بشین
رو صندلی نزدیک میز نشستم
_ پارک جیمین هستم رئیس کل این شرکت، خودتو معرفی کن
+ خ.خب منم کیم ا.ت هستم و 20 سالمه
_ شرایط کار کردن تو در اینجا...
بلند شد و قدم زد پشت سرم وایساد
_ ازدواج با منه
+ چ.چی؟
_ آخر این هفته ازدواج میکنیم و تو به عنوان منشی من اینجا کار میکنی
شوکه شده بودم، نفسم بالا نمیومد
+ ی.یعنی..چی؟
_ و نمیتونی قبول نکنی
+ چرا؟
_ میتونی از پدرت بپرسی
این رو گفت و از اتاق بیرون رفت
+ باید چیکار میکردم؟..اون پولدار بود، اگه باهاش ازدواج میکردم همه مشکلاتم حل میشد اما هایون چی
بلند شدم و از شرکت رفتم بیرون
نمیخاستم برم خونه
سمت یکی از بار ها رفتم و آروم وارد شدم
تاحالا نیومده بودم بار
صدای آهنگ خیلی بلند بود
سمت یکی از صندلی ها رفتم و نشستم
برای خودم یه آبمیوه سفارش دادم چون دوست نداشتم شراب بخورم
بدون توجه به آدما آبمیومو خوردم که یهو لباسم کشیده شد
زمین افتادم و آبمیوم روم ریخت
شوکه بودم و قلبم تند میزد
_ تو اینجا چیکار میکردی
داد زدم: چیکار میکنیییی؟
جیمین عصبی نگام کرد: یادت که نرفته من کیم؟..هرکاری دلم بخاد میکنم
بغض کردم و بلند شدم رو به روش وایسادم
داد زدم: مگه سادیسم دارییی؟
_ بله..من یه آدم سادیسمیام
شوکه نگاش کردم
+ ج.جدی؟
_ میخای بفهمی؟
+ عام...
یهو کمرمو گرفت و بلندم کرد
سمت کاناپه گوشه بار رفت و منو پرت کرد روش
همه لباساشو درآورد و لخت شد
قلبم تند میزد و ترسیده بودم
نفسمو حبس کردم و خودمو عقب کشیدم
اما اون پامو گرفت و منو جلو کشید
_ کجا خانوم کوچولو
+ آ.آقای...
روم خیمه زد و خودشو بهم مالید
_ هیشش..تازه میخام جوابتو بدم کوچولو!
لباسامو پاره کرد و پرتشون کرد اونور
دیگه نتونستم، گریه کردم
+ آق.آقای پارک
_ هیش
+ آقای پارک..لطفا
دستاشو رو کمرم گذاشت
_ مگه جواب سوالتو نمیخاستی؟..حالا وقتشه بفهمی
و کامل واردم شد!
.
.
.
هاها..=)
اگهدوستداریدلایککنیدتاادامهبدم
کیف رو دوشیمو برداشتم و رفتم سمت شرکت
وارد شرکت شدم
کل شرکت رنگ مشکی داشت و این حس بدی بهم میداد!
بهم گفتن برم اتاق رئیس
در زدم و بعد وارد شدم
مردی رو پشت میز دیدم که پاشو رو میز گذاشته بود
_ بشین
رو صندلی نزدیک میز نشستم
_ پارک جیمین هستم رئیس کل این شرکت، خودتو معرفی کن
+ خ.خب منم کیم ا.ت هستم و 20 سالمه
_ شرایط کار کردن تو در اینجا...
بلند شد و قدم زد پشت سرم وایساد
_ ازدواج با منه
+ چ.چی؟
_ آخر این هفته ازدواج میکنیم و تو به عنوان منشی من اینجا کار میکنی
شوکه شده بودم، نفسم بالا نمیومد
+ ی.یعنی..چی؟
_ و نمیتونی قبول نکنی
+ چرا؟
_ میتونی از پدرت بپرسی
این رو گفت و از اتاق بیرون رفت
+ باید چیکار میکردم؟..اون پولدار بود، اگه باهاش ازدواج میکردم همه مشکلاتم حل میشد اما هایون چی
بلند شدم و از شرکت رفتم بیرون
نمیخاستم برم خونه
سمت یکی از بار ها رفتم و آروم وارد شدم
تاحالا نیومده بودم بار
صدای آهنگ خیلی بلند بود
سمت یکی از صندلی ها رفتم و نشستم
برای خودم یه آبمیوه سفارش دادم چون دوست نداشتم شراب بخورم
بدون توجه به آدما آبمیومو خوردم که یهو لباسم کشیده شد
زمین افتادم و آبمیوم روم ریخت
شوکه بودم و قلبم تند میزد
_ تو اینجا چیکار میکردی
داد زدم: چیکار میکنیییی؟
جیمین عصبی نگام کرد: یادت که نرفته من کیم؟..هرکاری دلم بخاد میکنم
بغض کردم و بلند شدم رو به روش وایسادم
داد زدم: مگه سادیسم دارییی؟
_ بله..من یه آدم سادیسمیام
شوکه نگاش کردم
+ ج.جدی؟
_ میخای بفهمی؟
+ عام...
یهو کمرمو گرفت و بلندم کرد
سمت کاناپه گوشه بار رفت و منو پرت کرد روش
همه لباساشو درآورد و لخت شد
قلبم تند میزد و ترسیده بودم
نفسمو حبس کردم و خودمو عقب کشیدم
اما اون پامو گرفت و منو جلو کشید
_ کجا خانوم کوچولو
+ آ.آقای...
روم خیمه زد و خودشو بهم مالید
_ هیشش..تازه میخام جوابتو بدم کوچولو!
لباسامو پاره کرد و پرتشون کرد اونور
دیگه نتونستم، گریه کردم
+ آق.آقای پارک
_ هیش
+ آقای پارک..لطفا
دستاشو رو کمرم گذاشت
_ مگه جواب سوالتو نمیخاستی؟..حالا وقتشه بفهمی
و کامل واردم شد!
.
.
.
هاها..=)
اگهدوستداریدلایککنیدتاادامهبدم
۵.۱k
۲۱ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.