Say please
فیک say please?!
ژانر : اکشن/مافیا/عاشقانه?
کاپل اصلی : چانمین
کاپل فرعی : مینسونگ
P 3
ویو سونگمین/
داشتم وسایلم رو جمع میکردم مامان بابام و خواهرم رفته بودن به جایی
با صدای زنگ گوشیم برگشتم و نگاهی به شماره کردم
نوشته بود ( چانی:) ) دلم براش تنگ شده:) دوست دارم بغلش کنم دلم برای صداش ، بغلاش، دستاش،صورتش،خودش و مهربونیاش تنگ شده با فکر های توی سرم بغضم گرفت میخواستم جوابشو ندم ولی گفتم
+الان که خانوادم نیست پس میخوام جوابشو بدم(بغض)
صدام رو صاف کردم و انگشتم رو روی آیکون سبز گوشیم برد و گفتم...
+الو؟
_سلام سونگی خوبی؟
+س...س...سلام خوبم ممنون کارم داشتی؟
_چرا دیگه جوابمو نمیدادی؟ دلم برات تنگ شده میخوام بغلت کنم ... دم در خونتونم قراره توی ی پرواز باشیم بیا پایین با هم میریم فرودگاه
+نیازی نی..
_چرا نیازه گفتم بای پایین به حرفم گوش کن
+باشه(لبخند)
خیلی خوشحال شدم به پایین رفتم و چانیو دیدم خیلی...جذاب تر از یک سال پیش شده بود..
وایستا ببینم من دارم به چی فکر میکنممم
_وقت رو تلف نکردم و سریع رفتم بغلش کردم تو بغلم گم میشد...
+سلام چانی..
_سلام عزیزم...چیز یعنی سونگی خوبیی؟؟
_میدونی چقدر دلم برات تنگ شده بود
+از بغلم جدا شد و با دستاش دو طرف صورتم رو گرفت و لب زد
_چقدر خوشگل تر شدی...
+یعنی میگی خوشگل نبودم؟
_عاام چرا خوشگل بودی ولی الان خیلیییی عوض شدی
+منم دلم برات تنگ شده بود
_مامان بابات کجان؟(عصبانی و سرد)
+برام مهم نیست هر گوری میخوان برن
_پس اونم از مامان باباش بدش میومد نقشم عملی کنم؟ باهاش حرف بزنم؟ در مورد نقشم...
_بیا بریم تو ماشین
+باش
تو ماشین نشسته بودیم که مامانم بهم زنگ زد نمیخواستم جوابشو بدم که چانی گفت
_جوابشو بده بزار روی بلندگو
+عام..باشه
+الو؟
$هی پسره ی عو/ض/ی فهمیدم که با اون پسره چان رفتی ببینمت میکشمت تو دیگه پسر من نیستی(داد)
_حرف دهنتو بهم به بیبیم چی میگی
+$بیبی؟
_عاا از دهنم در اومد حالا که چی اون داره با من میاد فضولیش به تو نیومده زنیکه
+فوری تلفن رو قطع کردم و ...
.
.
ویو کریستوفر بنگ چان/ (حال میکنید اسمشو کامل میگم کریستوفر بنگ ...سگتم)
داشتم ی دستی رانندگی میکردم که شنیدم سونگمین گفت
+عاشق کسایی که با ی دست رانندگی میکنن(خیلیییی آروم)
_شنیدم چی گفتی سونگی
+وووییی ببخشید چانی
_رسیدیم پیاده شو
ویو سونگمین توی هواپیما ساعت 1 و 30 شب /
توی هواپیما نشسته بودیم هواپیما داشت بلند میشد من خیلی میترسیدم... و چان از این ترسم باخبر بود...
(مامان سونگمین مجبور بود پسرش رو با چان بفرسته معامله که با مافیای آمریکا معامله کنن مجبور بودااا)
_میترسی عزیزم؟
+خب...نه..چیزه یعنی..آره
که دیدم دستمو گرفته منو کشید بغلش گفت
_نباید بترسی کوچولو هواپیما که ترس نداره
+چرا باهام مثل بچه ها رفتار میکنی؟
+من بچه نیستم که...(مظلوم)
_برای من بچه ای ...نینی
+هِییی
صورتشو به صورتم نزدیک کرد فقط..فقط 5 سانت فاصله داشتیم لب زد...
_کاری نکن که الان باهات یکاری کنم که از اول دوستیمون میخواستم بکنم کوچولو...
+چیکار؟(پوزخند و نگران)
_این کار...
ژانر : اکشن/مافیا/عاشقانه?
کاپل اصلی : چانمین
کاپل فرعی : مینسونگ
P 3
ویو سونگمین/
داشتم وسایلم رو جمع میکردم مامان بابام و خواهرم رفته بودن به جایی
با صدای زنگ گوشیم برگشتم و نگاهی به شماره کردم
نوشته بود ( چانی:) ) دلم براش تنگ شده:) دوست دارم بغلش کنم دلم برای صداش ، بغلاش، دستاش،صورتش،خودش و مهربونیاش تنگ شده با فکر های توی سرم بغضم گرفت میخواستم جوابشو ندم ولی گفتم
+الان که خانوادم نیست پس میخوام جوابشو بدم(بغض)
صدام رو صاف کردم و انگشتم رو روی آیکون سبز گوشیم برد و گفتم...
+الو؟
_سلام سونگی خوبی؟
+س...س...سلام خوبم ممنون کارم داشتی؟
_چرا دیگه جوابمو نمیدادی؟ دلم برات تنگ شده میخوام بغلت کنم ... دم در خونتونم قراره توی ی پرواز باشیم بیا پایین با هم میریم فرودگاه
+نیازی نی..
_چرا نیازه گفتم بای پایین به حرفم گوش کن
+باشه(لبخند)
خیلی خوشحال شدم به پایین رفتم و چانیو دیدم خیلی...جذاب تر از یک سال پیش شده بود..
وایستا ببینم من دارم به چی فکر میکنممم
_وقت رو تلف نکردم و سریع رفتم بغلش کردم تو بغلم گم میشد...
+سلام چانی..
_سلام عزیزم...چیز یعنی سونگی خوبیی؟؟
_میدونی چقدر دلم برات تنگ شده بود
+از بغلم جدا شد و با دستاش دو طرف صورتم رو گرفت و لب زد
_چقدر خوشگل تر شدی...
+یعنی میگی خوشگل نبودم؟
_عاام چرا خوشگل بودی ولی الان خیلیییی عوض شدی
+منم دلم برات تنگ شده بود
_مامان بابات کجان؟(عصبانی و سرد)
+برام مهم نیست هر گوری میخوان برن
_پس اونم از مامان باباش بدش میومد نقشم عملی کنم؟ باهاش حرف بزنم؟ در مورد نقشم...
_بیا بریم تو ماشین
+باش
تو ماشین نشسته بودیم که مامانم بهم زنگ زد نمیخواستم جوابشو بدم که چانی گفت
_جوابشو بده بزار روی بلندگو
+عام..باشه
+الو؟
$هی پسره ی عو/ض/ی فهمیدم که با اون پسره چان رفتی ببینمت میکشمت تو دیگه پسر من نیستی(داد)
_حرف دهنتو بهم به بیبیم چی میگی
+$بیبی؟
_عاا از دهنم در اومد حالا که چی اون داره با من میاد فضولیش به تو نیومده زنیکه
+فوری تلفن رو قطع کردم و ...
.
.
ویو کریستوفر بنگ چان/ (حال میکنید اسمشو کامل میگم کریستوفر بنگ ...سگتم)
داشتم ی دستی رانندگی میکردم که شنیدم سونگمین گفت
+عاشق کسایی که با ی دست رانندگی میکنن(خیلیییی آروم)
_شنیدم چی گفتی سونگی
+وووییی ببخشید چانی
_رسیدیم پیاده شو
ویو سونگمین توی هواپیما ساعت 1 و 30 شب /
توی هواپیما نشسته بودیم هواپیما داشت بلند میشد من خیلی میترسیدم... و چان از این ترسم باخبر بود...
(مامان سونگمین مجبور بود پسرش رو با چان بفرسته معامله که با مافیای آمریکا معامله کنن مجبور بودااا)
_میترسی عزیزم؟
+خب...نه..چیزه یعنی..آره
که دیدم دستمو گرفته منو کشید بغلش گفت
_نباید بترسی کوچولو هواپیما که ترس نداره
+چرا باهام مثل بچه ها رفتار میکنی؟
+من بچه نیستم که...(مظلوم)
_برای من بچه ای ...نینی
+هِییی
صورتشو به صورتم نزدیک کرد فقط..فقط 5 سانت فاصله داشتیم لب زد...
_کاری نکن که الان باهات یکاری کنم که از اول دوستیمون میخواستم بکنم کوچولو...
+چیکار؟(پوزخند و نگران)
_این کار...
۶۸۷
۲۶ آذر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.