میدانم برا ماندن نیامده بودی. من برایت یک سرگرمی جدید بود
میدانم برا ماندن نیامده بودی. من برایت یک سرگرمی جدید بودم این را از اول راه فهمیده بودم. ولی هر بار که به چشمهایم نگاه میکردی تردید را از نگاهت میفهمیدم. دودلی که داشت بیش از حد جدی میشد. میدانم داشتی به من و چشمهایم عادت میکردی ولی تو مرد ماندن نبودی.اصلا نیامده بودی بمانی.
یک روز بیخبر از من رفتی و من سالها با خیالت مثل چرت صبحگاهی میگویم فقط ۵ دقیقه دیگر و سر همین جاده که میدانم از آن گذشته ای به انتظار نشسته ام.
ولی گاهی به اجبار باید سحرخیز شد و رفت، تو خیالی بیش نیستی زیرا اگر ماندنی بودی نمیرفتی.
رو میگردانم از جاده ای که سالها به خیال تو به انتظار گذرانده ام و میروم.
بگذار تمام ماشین ها بوق بزنند من باید بروم با پاهای خودم. سالهاست که دیر کرده ام!
#مریم. بی هویت
یک روز بیخبر از من رفتی و من سالها با خیالت مثل چرت صبحگاهی میگویم فقط ۵ دقیقه دیگر و سر همین جاده که میدانم از آن گذشته ای به انتظار نشسته ام.
ولی گاهی به اجبار باید سحرخیز شد و رفت، تو خیالی بیش نیستی زیرا اگر ماندنی بودی نمیرفتی.
رو میگردانم از جاده ای که سالها به خیال تو به انتظار گذرانده ام و میروم.
بگذار تمام ماشین ها بوق بزنند من باید بروم با پاهای خودم. سالهاست که دیر کرده ام!
#مریم. بی هویت
۸۲۵
۰۸ خرداد ۱۳۹۵
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.