سناریوی ران و ریندو
رنو : فکر کنم این لباسه جذاب ترم میکنه
* ی لباس نسبتن باز رو برداشت و پوشید *
* رنو درو با لگد باز کرد و ریندو با کله رفت تو دیوار *
ریندو : توله انسان چه مرگته
رنو : اع ریندو تو رو زیر کردم
ریندو : ایشالا سوسک بره تو شلوارت * جمله ی معروف ریندوی خودم *
رنو : خدا نکنه توله انسان پدر انسان
سانزو : چرا مثل ادم به هم فحش نمیدین
* سانزو نشون نداد ولی از بدن رنو خوشش اومد *
رنو : اخه ما دوتا جفتمون از ی مامان و بابا هستیم نمیتونیم درست به هم فحش بدیم
سانزو : منتقیه
سانزو : چرا نگفتید خواهر دارید
سانزو در ذهن : به به ورژن دختر ریندو
ران و ریندو : به تو چه
سانزو : 🆗
* یک ساعت بعد *
رنو : حوسلم به گا رفت چیکار کنیم
ریندو : برای اولین بار در تاریخ باهات موافقم
ران : من دلم تنگه برای ی لیوان اب که بریزی رو سرم.....
ریندو : ران چیزی زدی
ران : نه بابا حالم خوبه
سانزو : بریم بار
ران و ریندو : رنو تاحالا بار نرفته
رنو در ذهن : اره اره شما اینجوری فکر کنید
رنو : ولی میخوام برم
ران : تو خواب ببینی
ریندو : اونجا جای دخترا......رنو ماهیتابه رو بزار کنار باهم حرف بزنیم
رنو : اگه نزارم چی
* ماهیتابه رو تو دستش تکون داد *
رنو : یا منو میبرید بار تا همچی رو ببینم یا این ماهیتابه رو به پنج روش سامورایی میکنم تو کوچه های شهرتون
ران : فقط به مامان نگو
سانزو : شما از این جقله بچه میترسید
* اومد ماهیتابه رو از رنو بگیره که رنو با همون ماهیتابه چنان زد تو سرش که سانزو گریش گرفت *
رنو : دیگه به من نگو بچه
سانزو : هق هق باشه
رنو : ایوای ببخشید سرت درد میکنه خیلی محکم زدم
سانزو : هق هق درد هق هق میکنه
* رنو اومد کنار سانزو نشست و اشکاشو پاک کرد و سرشو بست *
رنو : الان حالت خوبه
سانزو : اره
* سانزو سرشو گذاشت رو سینه ی رنو و خوابید *
* ی لباس نسبتن باز رو برداشت و پوشید *
* رنو درو با لگد باز کرد و ریندو با کله رفت تو دیوار *
ریندو : توله انسان چه مرگته
رنو : اع ریندو تو رو زیر کردم
ریندو : ایشالا سوسک بره تو شلوارت * جمله ی معروف ریندوی خودم *
رنو : خدا نکنه توله انسان پدر انسان
سانزو : چرا مثل ادم به هم فحش نمیدین
* سانزو نشون نداد ولی از بدن رنو خوشش اومد *
رنو : اخه ما دوتا جفتمون از ی مامان و بابا هستیم نمیتونیم درست به هم فحش بدیم
سانزو : منتقیه
سانزو : چرا نگفتید خواهر دارید
سانزو در ذهن : به به ورژن دختر ریندو
ران و ریندو : به تو چه
سانزو : 🆗
* یک ساعت بعد *
رنو : حوسلم به گا رفت چیکار کنیم
ریندو : برای اولین بار در تاریخ باهات موافقم
ران : من دلم تنگه برای ی لیوان اب که بریزی رو سرم.....
ریندو : ران چیزی زدی
ران : نه بابا حالم خوبه
سانزو : بریم بار
ران و ریندو : رنو تاحالا بار نرفته
رنو در ذهن : اره اره شما اینجوری فکر کنید
رنو : ولی میخوام برم
ران : تو خواب ببینی
ریندو : اونجا جای دخترا......رنو ماهیتابه رو بزار کنار باهم حرف بزنیم
رنو : اگه نزارم چی
* ماهیتابه رو تو دستش تکون داد *
رنو : یا منو میبرید بار تا همچی رو ببینم یا این ماهیتابه رو به پنج روش سامورایی میکنم تو کوچه های شهرتون
ران : فقط به مامان نگو
سانزو : شما از این جقله بچه میترسید
* اومد ماهیتابه رو از رنو بگیره که رنو با همون ماهیتابه چنان زد تو سرش که سانزو گریش گرفت *
رنو : دیگه به من نگو بچه
سانزو : هق هق باشه
رنو : ایوای ببخشید سرت درد میکنه خیلی محکم زدم
سانزو : هق هق درد هق هق میکنه
* رنو اومد کنار سانزو نشست و اشکاشو پاک کرد و سرشو بست *
رنو : الان حالت خوبه
سانزو : اره
* سانزو سرشو گذاشت رو سینه ی رنو و خوابید *
۱۲.۶k
۰۵ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.