✨🦋✨
✨🦋✨
{عشقم بادیگارده}
[part19]
ویو لینا
خیلی برای حرکت هواپیما ترسیده بودم که دیدم لوکاس دستم رو گرفته با تعجب نگاش میکردم و تپش قلبم همین جوری بیشتر و بیشتر میشد
∆چند مین بعد∆
اون قرص مسکن خواب آور بود خیلی خوابم میومد که نفهمیدم چطوری سرم رو تکیه دادم به صندلی و خوابم برد
ویو لوکاس
چند لحظه ای بود که لینا باهام حرف نزده بود روم رو کردم بهش که متوجه شدم خوابیده چطور یه دختر میتونه آنقدر کیوت خوابیده باشه ولی سرش رو خیلی بد روی صندلی گذاشته بود ممکن بود که وقتی از خواب پا بشه گردنش درد بگیره سرش رو حرکت دادم که خیلی خواب آلو بیدار شد و سرش رو گذاشت روی شونم وای بازم عطر موهاش مستم کرد سرم رو گذاشتم روی سرش و اون عطر بینظیر موهاش رو داخل ریه ام دادم
∆وقتی هواپیما خواست بشینه∆
روی سر لینا خوابم برده بود سرم رو بلند کردم همون لحظه لینا هم بیدار شد به من با تعجب نگاه کرد و بعد ...
+ لوکاس انگار داریم فرود میایم
- اوه اره
بعد از اینکه اینو گفت دستم رو محکم گرفت و سرش رو پشت به پنجره کرد لبخندی زدم و دستش رو گرفتم
∆وقتی از هواپیما میخواستن پیاده بشن∆
وقتی خواستیم پیاده بشیم کمربندمو باز کردم و بلند شدم داشتم با بقیه ی مسافرا پیاده میشدم که وست راه دیدم لینا نیست دویدم توی هواپیما که دیدم لینا با قیافه ی اخمالو و کیوتش به من نگاه میکنه یاد این افتادم که کمربندش رو نمیتونه باز کنه لبخندی زدم و کمربندشو باز کردم
+ چه عجب یادم افتادی
- اهوم(لبخند)
ویو لینا
پله های هواپیما خیلی زیاد بود داشتم یه جلوم نگاه میکردم که پام پیچ خورد دیگه فاتح ی خودم رو خوندیم ولی دستی دور کمرم پیچیده شد و نگهم داشت
ویو لوکاس
داشتیم میرفتیم پایین من پشت سر لینا بادم که دیدم داره میوفته سریع دستم رو حلقه کردم دور کمرش با تعجب بهم نگاه میکرد و دوباره اون بوی عطرش دیونه ام کرد
مردم: این دوتا عاشقا رو
مردم: چقدر به هم میان
از هم جدا شدیم و لینا لباسش رو مرتب میکرد
+ ممنون
و...
#ادامه_دارد...
{عشقم بادیگارده}
[part19]
ویو لینا
خیلی برای حرکت هواپیما ترسیده بودم که دیدم لوکاس دستم رو گرفته با تعجب نگاش میکردم و تپش قلبم همین جوری بیشتر و بیشتر میشد
∆چند مین بعد∆
اون قرص مسکن خواب آور بود خیلی خوابم میومد که نفهمیدم چطوری سرم رو تکیه دادم به صندلی و خوابم برد
ویو لوکاس
چند لحظه ای بود که لینا باهام حرف نزده بود روم رو کردم بهش که متوجه شدم خوابیده چطور یه دختر میتونه آنقدر کیوت خوابیده باشه ولی سرش رو خیلی بد روی صندلی گذاشته بود ممکن بود که وقتی از خواب پا بشه گردنش درد بگیره سرش رو حرکت دادم که خیلی خواب آلو بیدار شد و سرش رو گذاشت روی شونم وای بازم عطر موهاش مستم کرد سرم رو گذاشتم روی سرش و اون عطر بینظیر موهاش رو داخل ریه ام دادم
∆وقتی هواپیما خواست بشینه∆
روی سر لینا خوابم برده بود سرم رو بلند کردم همون لحظه لینا هم بیدار شد به من با تعجب نگاه کرد و بعد ...
+ لوکاس انگار داریم فرود میایم
- اوه اره
بعد از اینکه اینو گفت دستم رو محکم گرفت و سرش رو پشت به پنجره کرد لبخندی زدم و دستش رو گرفتم
∆وقتی از هواپیما میخواستن پیاده بشن∆
وقتی خواستیم پیاده بشیم کمربندمو باز کردم و بلند شدم داشتم با بقیه ی مسافرا پیاده میشدم که وست راه دیدم لینا نیست دویدم توی هواپیما که دیدم لینا با قیافه ی اخمالو و کیوتش به من نگاه میکنه یاد این افتادم که کمربندش رو نمیتونه باز کنه لبخندی زدم و کمربندشو باز کردم
+ چه عجب یادم افتادی
- اهوم(لبخند)
ویو لینا
پله های هواپیما خیلی زیاد بود داشتم یه جلوم نگاه میکردم که پام پیچ خورد دیگه فاتح ی خودم رو خوندیم ولی دستی دور کمرم پیچیده شد و نگهم داشت
ویو لوکاس
داشتیم میرفتیم پایین من پشت سر لینا بادم که دیدم داره میوفته سریع دستم رو حلقه کردم دور کمرش با تعجب بهم نگاه میکرد و دوباره اون بوی عطرش دیونه ام کرد
مردم: این دوتا عاشقا رو
مردم: چقدر به هم میان
از هم جدا شدیم و لینا لباسش رو مرتب میکرد
+ ممنون
و...
#ادامه_دارد...
۲۶۶
۲۵ آذر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.