پارت ۲ مافیای عجیب
ات ویو
توی ماشین نشسته بودم و تو راه بودیم
سرمو برگردوندم و بهش نگاه کردم خیلی خوشگل بود
همینطور بهش نگاه می کردم که بهم چشمک زد
سرخ شدن خودمو حس کردم و به بیرون خیره شدم که رسیدیم
تهیونگ :پیاده شو
ات:باشه
همینطور رفتیم که رسیدیم به قبر مامانش
دسته گلی که ازم خریده بود رو روی قبرش گذاشت
صدای گریه هاشو میشنیدم
رفتم جلو و بغلش کردم
تهیونگ:ولم کن
ات:گریه کن تا آروم بشی هروقت آروم شدی ولت میکنم
بعد چند دقیقه احساس کردم آروم تر شده
ولش کردم و با دستام اشکاشو پاک کردم
تهیونگ:ممنونم
ات:خواهش میکنم
تهیونگ:بیا بریم تورو برسونم
ات :باشه
رفتیم و سوار ماشین شدیم
توی ماشین نشسته بودم و تو راه بودیم
سرمو برگردوندم و بهش نگاه کردم خیلی خوشگل بود
همینطور بهش نگاه می کردم که بهم چشمک زد
سرخ شدن خودمو حس کردم و به بیرون خیره شدم که رسیدیم
تهیونگ :پیاده شو
ات:باشه
همینطور رفتیم که رسیدیم به قبر مامانش
دسته گلی که ازم خریده بود رو روی قبرش گذاشت
صدای گریه هاشو میشنیدم
رفتم جلو و بغلش کردم
تهیونگ:ولم کن
ات:گریه کن تا آروم بشی هروقت آروم شدی ولت میکنم
بعد چند دقیقه احساس کردم آروم تر شده
ولش کردم و با دستام اشکاشو پاک کردم
تهیونگ:ممنونم
ات:خواهش میکنم
تهیونگ:بیا بریم تورو برسونم
ات :باشه
رفتیم و سوار ماشین شدیم
۸.۲k
۱۲ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.