پارت پنجم
دوست پسرمافیا 🌓
ویو جونگکوک :
گفتم : اره من مافیام
که گفت : نمیخوام دیگه باهات باشم . خواست از در بزنه بیرون که
ویو ات :
خواستم بزنم از اتاق بیرون که از پشت بغلم کرد و در و قفل کرد و کلیدش رو گذاشت بالای کمد و بعد سرشو فرو کرد داخل گردنم و
گفت:تو هیچ جا نمیری تا من نگم
گفتم: مال تو نیستم که واسم تصمیم بگیری برم یا نرم
از نفساش معلوم بود که عصبی شده یکدفعه من رو برگردوند گفت :تو ماله منی ومن تصمیم میگیرم که چیکار کنی (بلند حرفشو زد)
بعد شروع به بوسیدنم کرد همراهیش نمیکردم تا اینکه….
ویو جونگکوک :
گفتم : اره من مافیام
که گفت : نمیخوام دیگه باهات باشم . خواست از در بزنه بیرون که
ویو ات :
خواستم بزنم از اتاق بیرون که از پشت بغلم کرد و در و قفل کرد و کلیدش رو گذاشت بالای کمد و بعد سرشو فرو کرد داخل گردنم و
گفت:تو هیچ جا نمیری تا من نگم
گفتم: مال تو نیستم که واسم تصمیم بگیری برم یا نرم
از نفساش معلوم بود که عصبی شده یکدفعه من رو برگردوند گفت :تو ماله منی ومن تصمیم میگیرم که چیکار کنی (بلند حرفشو زد)
بعد شروع به بوسیدنم کرد همراهیش نمیکردم تا اینکه….
۳.۴k
۰۶ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.