پارت هشت ( دارای سوپرایز )

میا ویو:

امروز تهیونگ از یونا میخواست خاستگاری کنه منم دعوت بودم .....

با کوک رفتیم ....
.....................


یونا ویو: امروز روز منه بههههههههترین روزززز لباس خوشگلم رو پوشیدمممم و رفتم

.....................

تهیونگ ویو:

امروز روز خوبی بود برای همین میا رو هم دعوت کردم

...................

ادمین: همه دعوت بودنند تقربا نصف دعوت شدگان اومده بودنند مامان بابای یونا و میا و تهیونگ هم بودن

حالا همه اومده بودنند و تهیونگ خبر شکه کننده ای به یونا داد و یونا به صورت نمایش تعجب کرد به محل

تهیونگ اومد و یهو همه دست زدند موقعه ی خاستگاری بود که ....

یونا: من میخوام میا بیاد اینجا

میا: خاهر عزیزم چیزی شده ؟

یونا: تهیونگ...

میا: واوووووو ( تعجب )

همه: مبارک باشههههه

ادمین: چه اتفاقی افتاد ؟ بله تهیونگ انگشتر رو داخل دست میا کرد اما

مامان میا: میااااااااااااااا ......نههههههه

و صدای ( شلیک تفنگ ) ...... بینگگگگگگ
.
.
.
.
.
خب خب پایان فصل اول 💞😈
سوپریززززززز🥳🥳🥳🥳
خب خب یعنی اون کی بود که شلیک کرد هاااااا؟
خب خب با اینکه نت نداشتم ولی براتون گذاشتم کلاس زبانم به طور آنلاین برگزار میشه حالا هم باید بمونم تا ترم بعدی کلاس زبانم بیاد و به پای بابام بی افتادم تا برام نت بگیره راستی من همراه اولم ....
خب خب بسته دیگه منتزر باشیددددد😆😆😆😆😆😆