پارت سوم. موضوع: مستی
*دازای: بیا بریم دیگه
چویا: امدم
دازای: پس بیا
چویا: باشه
دازای:*سوار ماشین شدن به همراه چویا*
چوچو منظره رو کیف کن
چویا: تنها چیزی که من فکر می کنم اینه که دیرم شده
دازای: باشع باشه. رسیدیم. *بوسیدن لپ چویا* دلم برات تنگ می شه😣😣😣
چویا: مگه کجا دارم می روم؟؟؟؟
دازای: خب دلم برات تنگ می شهههههه
ساعت ۴ میام دنبالت اما و غیره هم نداریم اگه موری سان گفت چرا انقدر زود داری می روی بگو دازای واسم سوپرایز داررههههه
باشه چیبی
چویا: باشه بابا خداحافظ
دازای: خدا حافظ پرنسسسسسسس \(^_^)/
چویا: اههههههههه امروز چه روزی بود خسته و کوفته رفتن سمت در
تاچیهارا: سلام چویا سان (。◕‿◕。)
چویا: سلام تاچیهار حالت چطوره😊
تاچیهارا: • قرمز شدن از لبخند چویا• (灬º‿º灬)♡ اههههعه🥺🥺🥺🥺🥺😫😫😫 امممم
میـ می شود امـــــ روز.* لرزیدن* با مننننننن به کافه بیاین اخهههه
موری سان راجب یک پرونده خیلی مهم باهام حرف زد اون گفت
یک مرد به اسم هیراگانا هست اون خیلی سخت گیر از این اگر شکستش دادیم به ان وانع پیروزی نوشیدنی بخواریم
لطفاً با من به کافه بیاید.
چویا: امممممم باشه بیا زود تر اون عوضی رو شکست بدهیم و بریم نوشیدنی بخریم و بخواریم ولی همین الان بریم اخه ساعت 4 دازای میاد دنبالم😊😊
تاچیهارا: اههههههههه * داخل فکر* چقدرررررر کیوتههههههعههههههه
باشه بریم
چویا: اوه راستی. من زود مست می کنم لطفاً هر وقت مست کردم بیدارم کن یا اب بریز روم تا دیگه مست نباشم
تاچیهارا : * قرمز شدن** رفتن توی فکر* اههههه. باشه چشم بریم
سوار ماشین شدن به همراه چویا• و رسیدن و کتک زدن مرده
چویا: وای چه حالی میده همچین ادم های رو مخی رو بزنی. بیا بریم تاچیهارا
تاچیهارا: وای چقدرررر کاواییییییییبیییییییییییییییییییییییییییییییییی
چویا: چی گفتی
تاچیهارا: هیچی هیچی*قرمز شدن*
بیا بریم نوشیدنی بگیریم به حساب من
صبر کن صبر کن. من حقوقمو هنوز نگرفتم فقط پول شراب ارزون تری رو دارم نه پترس وایسا نمی تونم بگذارم چویا سان شراب ارزون بخواره. شاید اگر با فروشنده مامله کنم که بعدن پول میارمشو.....
چویا: 😅😅😅😅😂😂😂 چرا بلند فکر می کنی یک نصیحت وقتی فکر می کنی فکرتو نگووو. اخه خیلی بامزه می شوی😂😂😂😂
تاچیهارا:* از قرمز شدن بی هوش شدن*
چویا: خیل خب بابا. من حساب می کنم
تاچیهارا: ههههههههههههه😍😍😍😍😍😍 * بردن چویا به مغازه *
چویا مستهه مستهه. ولی تاچیهارا مست نیست
تاچیهارا وقتی چویا رو مست دید نتونست تحمل تا می خواست چویا رو ببوسه یهو دازای از ان طرف چویا رو سمت خودش کشوند حالا می گویید از کجا دازای اومد بریم ببینیم
دازای: پس این چوچو کجاست ساعت 4 و نیم شد برم ببینم خودش رفته خونه یا نه
صبـــــــــــــر کـــــــــــن ببینم اون چویا با تـــــــــــــــــــــــــــــــــــــاچـــــــــــیهارا. تو مغازه نوشیدنی فروشی چیکار می کنننننننن • عصبی شدن• چـــــــــــــویـــــــــــا
☆فلش بک به زمان حال☆
داری چیکار می کنی تاچیهارا کون
تاچیهارا: من مــــــــن معذر* معذرت می
دازای: کافیه دیگه نمی خواهم چیزی بشنوم*گرفتن دست چویا و سوار ماشین کردنش و بردنش*
پایان می دونم زیاد نبود ولی تمام تلاشم رو کردم😅🥲
چویا: امدم
دازای: پس بیا
چویا: باشه
دازای:*سوار ماشین شدن به همراه چویا*
چوچو منظره رو کیف کن
چویا: تنها چیزی که من فکر می کنم اینه که دیرم شده
دازای: باشع باشه. رسیدیم. *بوسیدن لپ چویا* دلم برات تنگ می شه😣😣😣
چویا: مگه کجا دارم می روم؟؟؟؟
دازای: خب دلم برات تنگ می شهههههه
ساعت ۴ میام دنبالت اما و غیره هم نداریم اگه موری سان گفت چرا انقدر زود داری می روی بگو دازای واسم سوپرایز داررههههه
باشه چیبی
چویا: باشه بابا خداحافظ
دازای: خدا حافظ پرنسسسسسسس \(^_^)/
چویا: اههههههههه امروز چه روزی بود خسته و کوفته رفتن سمت در
تاچیهارا: سلام چویا سان (。◕‿◕。)
چویا: سلام تاچیهار حالت چطوره😊
تاچیهارا: • قرمز شدن از لبخند چویا• (灬º‿º灬)♡ اههههعه🥺🥺🥺🥺🥺😫😫😫 امممم
میـ می شود امـــــ روز.* لرزیدن* با مننننننن به کافه بیاین اخهههه
موری سان راجب یک پرونده خیلی مهم باهام حرف زد اون گفت
یک مرد به اسم هیراگانا هست اون خیلی سخت گیر از این اگر شکستش دادیم به ان وانع پیروزی نوشیدنی بخواریم
لطفاً با من به کافه بیاید.
چویا: امممممم باشه بیا زود تر اون عوضی رو شکست بدهیم و بریم نوشیدنی بخریم و بخواریم ولی همین الان بریم اخه ساعت 4 دازای میاد دنبالم😊😊
تاچیهارا: اههههههههه * داخل فکر* چقدرررررر کیوتههههههعههههههه
باشه بریم
چویا: اوه راستی. من زود مست می کنم لطفاً هر وقت مست کردم بیدارم کن یا اب بریز روم تا دیگه مست نباشم
تاچیهارا : * قرمز شدن** رفتن توی فکر* اههههه. باشه چشم بریم
سوار ماشین شدن به همراه چویا• و رسیدن و کتک زدن مرده
چویا: وای چه حالی میده همچین ادم های رو مخی رو بزنی. بیا بریم تاچیهارا
تاچیهارا: وای چقدرررر کاواییییییییبیییییییییییییییییییییییییییییییییی
چویا: چی گفتی
تاچیهارا: هیچی هیچی*قرمز شدن*
بیا بریم نوشیدنی بگیریم به حساب من
صبر کن صبر کن. من حقوقمو هنوز نگرفتم فقط پول شراب ارزون تری رو دارم نه پترس وایسا نمی تونم بگذارم چویا سان شراب ارزون بخواره. شاید اگر با فروشنده مامله کنم که بعدن پول میارمشو.....
چویا: 😅😅😅😅😂😂😂 چرا بلند فکر می کنی یک نصیحت وقتی فکر می کنی فکرتو نگووو. اخه خیلی بامزه می شوی😂😂😂😂
تاچیهارا:* از قرمز شدن بی هوش شدن*
چویا: خیل خب بابا. من حساب می کنم
تاچیهارا: ههههههههههههه😍😍😍😍😍😍 * بردن چویا به مغازه *
چویا مستهه مستهه. ولی تاچیهارا مست نیست
تاچیهارا وقتی چویا رو مست دید نتونست تحمل تا می خواست چویا رو ببوسه یهو دازای از ان طرف چویا رو سمت خودش کشوند حالا می گویید از کجا دازای اومد بریم ببینیم
دازای: پس این چوچو کجاست ساعت 4 و نیم شد برم ببینم خودش رفته خونه یا نه
صبـــــــــــــر کـــــــــــن ببینم اون چویا با تـــــــــــــــــــــــــــــــــــــاچـــــــــــیهارا. تو مغازه نوشیدنی فروشی چیکار می کنننننننن • عصبی شدن• چـــــــــــــویـــــــــــا
☆فلش بک به زمان حال☆
داری چیکار می کنی تاچیهارا کون
تاچیهارا: من مــــــــن معذر* معذرت می
دازای: کافیه دیگه نمی خواهم چیزی بشنوم*گرفتن دست چویا و سوار ماشین کردنش و بردنش*
پایان می دونم زیاد نبود ولی تمام تلاشم رو کردم😅🥲
۸.۹k
۱۱ آبان ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.