مافیای خوش اخلاق پارت ۶
ویوا/ت
تهیونگ رف بیرون به نگهبانا گف که به آجوما بگه که برام یه اتاق آماده کنه بعدش با نگهبان حرف میزد داشتم گوش میدادم که نمیدونم چی شد اما چشمام سیاهی رفتو خاموشی.....
ویوتهیونگ
داشتم به اون نگهبان کله شق میگفتم که بره واسم موقعیت پدر ا/ت رو بیاره یه چشمی به ا/ت نگا کردم که دیدم از هوش رفته دوییدم سمتش نه این طعمه ما بود برایداستایل بغلش کردم تنها کاری که میتونستم انجام بدم همین بود بردمش تو خونه که همه داشتن نگام میکردم مگه جرم کردم؟ اعضا هم چپ چپ نگام میکردم چرا آخه؟از تو خونه بردمش طبقه ی بالا داخل اتاق خودم لباساش کثیف بود بخاطر همین یدونه از هودی هام رو تنش کردم زخمه هاشو پانسمان کردم اومدم بیرون به جیهوپ زنگ زدم
مکالمه ی تهیونگ و جهیوپ(تهیونگ.جهیوپ،)علامت هاشون
.:کجایی هیونگ؟
،:همیشه کجام؟توخونه دیگه چیکار داری ؟
.:هیچی بابا اون دختره ا/ت رو آوردم......تعریف کردن یکم قبل......الان پاشو بیا ببین چرا بهوش نمیاد؟من باهاش خیلی کارها دارم
،:باش الان (میام قطع تلفن)
رفتم پایین ماجرا رو به بچه ها تعریف کردم
کوک:الان میخوای چیکار کنی؟
جیمین:راس میگه خودش گف پدرش ناتنی هس از اولم باید آرو رو میاوردیم حداقل به اون چیزی میداد
نامجون :جین رو چی میگی؟میگه تنها کسی که براش مهمه برادرش و خواهرشه جین یچیزی میده
جهیوپ:او او اگه پدرش نزاره جین نمیتونه کاری کنه باید هر کاری بشه با پدرش انجام بشه مگه نه؟(بعدش از پشت پرید رو مبل)
شوگا: یه جایی رو اشتب رفتی هیونگ!جین واس خودش زندگی داره درسته با پدرش زندگی میکنه اما دستش تو جیب خودشه
تهیونگ:اومم اینو خوب اومدی!خو حالا به جین پیغام میدیم
تهیونگ تلفن رو از رو میز برداشت گوشیشو درآورد و شماره ی جین رو توی تلفن زد بعد از چندتا بوق برداشت(جین.تهیونگ،)
.:الو؟!بفرمایید
،:اووو آقای جین! با ادب شدی
.:واس چی زنگ زدی عوضی؟
،:اگه خواهرتو دوس داری درس صحبت کن خو؟!
.:خوا....خواهرم...ا/ت..؟
،:اوهوم اگه میخوایش باید امانت های مارو از پدرت بیاری واسمون
.:اونارو پدرم فروخته پسره ی آشغال
،:خو پس با خواهرات خدافظی کن
.:خواهرام؟
،:جیمین رو نمیشناسی؟شوهر آرو
.:چییی؟
،:فردا قراره عروسمون بشه(پوزخند)
.:باش...باشه...هرچی میخوای بگو.....ا/ت رو هم برگردون....خوب...
،:اهوم خوبه...پس یه آدرس میفرستم بیا اینجا تا بهت بگم که باید چیکار کنی
.:کی؟
،:وقت گل نی!
.:سربه سرم نزار بگو
،:همین الان
.:هن؟
،:وَن،زود باش بیا
.: باشه
قطع کردن تلفن
جهیوپ:پَ اون دختره کو؟
کوک: کدوم؟
تهیونگ رف بیرون به نگهبانا گف که به آجوما بگه که برام یه اتاق آماده کنه بعدش با نگهبان حرف میزد داشتم گوش میدادم که نمیدونم چی شد اما چشمام سیاهی رفتو خاموشی.....
ویوتهیونگ
داشتم به اون نگهبان کله شق میگفتم که بره واسم موقعیت پدر ا/ت رو بیاره یه چشمی به ا/ت نگا کردم که دیدم از هوش رفته دوییدم سمتش نه این طعمه ما بود برایداستایل بغلش کردم تنها کاری که میتونستم انجام بدم همین بود بردمش تو خونه که همه داشتن نگام میکردم مگه جرم کردم؟ اعضا هم چپ چپ نگام میکردم چرا آخه؟از تو خونه بردمش طبقه ی بالا داخل اتاق خودم لباساش کثیف بود بخاطر همین یدونه از هودی هام رو تنش کردم زخمه هاشو پانسمان کردم اومدم بیرون به جیهوپ زنگ زدم
مکالمه ی تهیونگ و جهیوپ(تهیونگ.جهیوپ،)علامت هاشون
.:کجایی هیونگ؟
،:همیشه کجام؟توخونه دیگه چیکار داری ؟
.:هیچی بابا اون دختره ا/ت رو آوردم......تعریف کردن یکم قبل......الان پاشو بیا ببین چرا بهوش نمیاد؟من باهاش خیلی کارها دارم
،:باش الان (میام قطع تلفن)
رفتم پایین ماجرا رو به بچه ها تعریف کردم
کوک:الان میخوای چیکار کنی؟
جیمین:راس میگه خودش گف پدرش ناتنی هس از اولم باید آرو رو میاوردیم حداقل به اون چیزی میداد
نامجون :جین رو چی میگی؟میگه تنها کسی که براش مهمه برادرش و خواهرشه جین یچیزی میده
جهیوپ:او او اگه پدرش نزاره جین نمیتونه کاری کنه باید هر کاری بشه با پدرش انجام بشه مگه نه؟(بعدش از پشت پرید رو مبل)
شوگا: یه جایی رو اشتب رفتی هیونگ!جین واس خودش زندگی داره درسته با پدرش زندگی میکنه اما دستش تو جیب خودشه
تهیونگ:اومم اینو خوب اومدی!خو حالا به جین پیغام میدیم
تهیونگ تلفن رو از رو میز برداشت گوشیشو درآورد و شماره ی جین رو توی تلفن زد بعد از چندتا بوق برداشت(جین.تهیونگ،)
.:الو؟!بفرمایید
،:اووو آقای جین! با ادب شدی
.:واس چی زنگ زدی عوضی؟
،:اگه خواهرتو دوس داری درس صحبت کن خو؟!
.:خوا....خواهرم...ا/ت..؟
،:اوهوم اگه میخوایش باید امانت های مارو از پدرت بیاری واسمون
.:اونارو پدرم فروخته پسره ی آشغال
،:خو پس با خواهرات خدافظی کن
.:خواهرام؟
،:جیمین رو نمیشناسی؟شوهر آرو
.:چییی؟
،:فردا قراره عروسمون بشه(پوزخند)
.:باش...باشه...هرچی میخوای بگو.....ا/ت رو هم برگردون....خوب...
،:اهوم خوبه...پس یه آدرس میفرستم بیا اینجا تا بهت بگم که باید چیکار کنی
.:کی؟
،:وقت گل نی!
.:سربه سرم نزار بگو
،:همین الان
.:هن؟
،:وَن،زود باش بیا
.: باشه
قطع کردن تلفن
جهیوپ:پَ اون دختره کو؟
کوک: کدوم؟
۴.۳k
۰۹ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.