SCARY LIFE🖤
SCARY LIFE🖤
PART||۱۸
کلارا:آخه من...هق...من...هق....بدون تو نمیتونم...(گریه کرد)
آلیس:آروم باش بیا بغلم...(تعجب و لبخند)
کلارا:(بغلش کرد)
کلارا:اگه تو نباشی کی بهم امید بده..هق...اگه نباشی که بهم بگه خواهری اینجاست..هق....من هیچ کس و کاری به غیر از تو ندارم...هق...(گریه)
آلیس:من که نمیرم بمیرم...(خنده)تازه جیهوپ هست....
کلارا:پس کی برام شیرموز درست کنه؟..هق.هق...
آلیس:تهیونگ هست...چون جونگکوک هم شیرموز میخواد...
کلارا:میشه الان هردفعه یک دلیل نیاری؟...
آلیس:نه...نمیشه..
کلارا:(نگاه به آلیس کرد)
آلیس:(خنده)
صدایه در اومد...کلارا گفت میتونی بیای...شوگا وارد شد...به کلارا نگاه کرد اون واقعا هنوز برای انتقام بچه بود....ولی جیهوپ درست میگفت باید از همین الان یاد میگرفت....
شوگا:خوب....من فکر هامو کردم...با اعضا هم صحبت کردم....میتونی بری خودت انتقامت رو بگیری....ولی اگه بهت آسیب بزنه زنده نمیزارمش...
کلارا:(خنده)باشه...
آلیس:من فردا قراره برم کلارا...
کلارا:به نظرت یکم زود نیست؟
شوگا:خودش اسرار داشت زود بره...وگرنه ما با بودنشمشکلی نداشتیم...
آلیس:کلارا بهت سر میزنم...ازت میخوام آرومباشی خوب؟
کلارا:باشه...(بغض)
شوگا:کلارا...
کلارا:(نگاه بهشوگا)
شوگا:میدونم خیلی سخته که از آلیس دور باشی....چون منم دوری از خانواده رو تجربه کردم....ولی برای رسیدن به چیزی که دوست داری خیلی چیز هارو باید از دست بدی...حتی اگه به قیمت از دست دادن خانواده ات باشه....
کلارا:آره.....اما این یکم سخته....
آلیس:من بهت امید دارم....تازه تو تنها نیستی...(اشاره به شوگا)
شوگا:خوب اگه....کاری بتونم انجام بدم...حتمی حمایتت میکنم...
کلارا:....
آلیس:ما میریمبیرون....با خودت یکم خلوت کن....
کلارا:باشه...
بعد رفتن آلیس و شوگا کلارا کمی به فکر فرو رفت...و بعد هم خوابید...شوگا و آلیس به پذیرایی رفتن و با بقیه اعضا حرف زدن...
جیهوپ:الان برنامه ات چیه شوگا؟
شوگا:کدوم برنامه؟
جونگکوک:کلارا دیگه...میخوای بفرستمش پیش آلما؟...
شوگا:چرا اونجا؟من به سرپرستی گرفتمش ها...
جین:خوب حالا....آلیس تو میتونی بری استراحت کنی....
آلیس:باشه....
آلیس هم رفت تو اتاق خودش...الان اعضا تنها بودن...
نامجو:باید تمرین هارو از سر بگیریم...نظرت چیه؟(اشاره به شوگا)
شوگا:برای کلارا؟..
جین:نه پس برا عمهام...یاع...یاع...یاع...یاع..
جونگکوک:(خنده)
شوگا:واقعا خنده نداشت...
جین:چرا داشت...
شوگا:برای کلارا....به نظرم الان روش فشار هست...آلیس تنها کسی هست که داشته و الان داره از اینجا میره...
تهیونگ:کاملا کلارا رو درک میکنم...
شوگا:ازش حمایت میکنم...چقدر پدر بودن باحاله...
برای اینکه دیر پارت گذاشتم معذرت...چون مدارس شروع شده...لایک و کامنت یادتون نره❤
PART||۱۸
کلارا:آخه من...هق...من...هق....بدون تو نمیتونم...(گریه کرد)
آلیس:آروم باش بیا بغلم...(تعجب و لبخند)
کلارا:(بغلش کرد)
کلارا:اگه تو نباشی کی بهم امید بده..هق...اگه نباشی که بهم بگه خواهری اینجاست..هق....من هیچ کس و کاری به غیر از تو ندارم...هق...(گریه)
آلیس:من که نمیرم بمیرم...(خنده)تازه جیهوپ هست....
کلارا:پس کی برام شیرموز درست کنه؟..هق.هق...
آلیس:تهیونگ هست...چون جونگکوک هم شیرموز میخواد...
کلارا:میشه الان هردفعه یک دلیل نیاری؟...
آلیس:نه...نمیشه..
کلارا:(نگاه به آلیس کرد)
آلیس:(خنده)
صدایه در اومد...کلارا گفت میتونی بیای...شوگا وارد شد...به کلارا نگاه کرد اون واقعا هنوز برای انتقام بچه بود....ولی جیهوپ درست میگفت باید از همین الان یاد میگرفت....
شوگا:خوب....من فکر هامو کردم...با اعضا هم صحبت کردم....میتونی بری خودت انتقامت رو بگیری....ولی اگه بهت آسیب بزنه زنده نمیزارمش...
کلارا:(خنده)باشه...
آلیس:من فردا قراره برم کلارا...
کلارا:به نظرت یکم زود نیست؟
شوگا:خودش اسرار داشت زود بره...وگرنه ما با بودنشمشکلی نداشتیم...
آلیس:کلارا بهت سر میزنم...ازت میخوام آرومباشی خوب؟
کلارا:باشه...(بغض)
شوگا:کلارا...
کلارا:(نگاه بهشوگا)
شوگا:میدونم خیلی سخته که از آلیس دور باشی....چون منم دوری از خانواده رو تجربه کردم....ولی برای رسیدن به چیزی که دوست داری خیلی چیز هارو باید از دست بدی...حتی اگه به قیمت از دست دادن خانواده ات باشه....
کلارا:آره.....اما این یکم سخته....
آلیس:من بهت امید دارم....تازه تو تنها نیستی...(اشاره به شوگا)
شوگا:خوب اگه....کاری بتونم انجام بدم...حتمی حمایتت میکنم...
کلارا:....
آلیس:ما میریمبیرون....با خودت یکم خلوت کن....
کلارا:باشه...
بعد رفتن آلیس و شوگا کلارا کمی به فکر فرو رفت...و بعد هم خوابید...شوگا و آلیس به پذیرایی رفتن و با بقیه اعضا حرف زدن...
جیهوپ:الان برنامه ات چیه شوگا؟
شوگا:کدوم برنامه؟
جونگکوک:کلارا دیگه...میخوای بفرستمش پیش آلما؟...
شوگا:چرا اونجا؟من به سرپرستی گرفتمش ها...
جین:خوب حالا....آلیس تو میتونی بری استراحت کنی....
آلیس:باشه....
آلیس هم رفت تو اتاق خودش...الان اعضا تنها بودن...
نامجو:باید تمرین هارو از سر بگیریم...نظرت چیه؟(اشاره به شوگا)
شوگا:برای کلارا؟..
جین:نه پس برا عمهام...یاع...یاع...یاع...یاع..
جونگکوک:(خنده)
شوگا:واقعا خنده نداشت...
جین:چرا داشت...
شوگا:برای کلارا....به نظرم الان روش فشار هست...آلیس تنها کسی هست که داشته و الان داره از اینجا میره...
تهیونگ:کاملا کلارا رو درک میکنم...
شوگا:ازش حمایت میکنم...چقدر پدر بودن باحاله...
برای اینکه دیر پارت گذاشتم معذرت...چون مدارس شروع شده...لایک و کامنت یادتون نره❤
۳.۸k
۰۲ مهر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.