فیک جیمین وقتی میشی معشوقه بزرگترین مافیا و... پارت 18
پارت بعدی 40 لایک
200 کامنت!!
ا.ت دو...دوستم دا...رم خ.وب زن..دگی ک.ن و شاد..باش وبعد دکترا و پرستارها اومدن و منو از اتاق بیرون کردن
دکتر همش به ا.ت شک وارد میکرد تا اینکه دیگه بهش شک وارد نکرد و روی سر ا.ت پارچه سفید گذاشت!
توی اون لحظه انگار قلبم برای دومین بار هزار تیکه شد
اما فرقش با دفه قبلی اینه که دفه قبلی ا.ت واقعا نمرده بود و جسدش پیدا نشده بود پس یه امید داشتم
اما الان ا.ت بودو پارچه سفید روی سرش......
(یک سال بعد)
جیمین:
توی این یک سال اصلا نخندیم یا حتی یه لبخندم مزدم
فقط کارم این بود ک از روز تا شب به عکس ا.ت نگاه کنم و به کارایی که باهاش کردم افسوس بخورم
میدونم ک بعد از ا.ت عاشق کس دیگه ای نمیشم
یا اگه بشم اندازه ا.ت عاشقش نمیشم
خیلی خوشحالم ک حداقل تهیونگ منو ترک نکرد
امروز بدترین روز عمرم بود وقتی که ا.ت ترکم کرد
دست گل گرفتم و به سمت قبر ا.ت رفتم
تهیونگم بعد من اومد
اونم خیلی ضربه دیده بود و خودم چند بار دیدم که شبا برای ا.ت گریه میکرد
کناز سنگ ا.ت نشستم
جیمین:سلام عشقم خوبی؟
نمیخوای جوابمو بدی؟
قهر کردی؟
میدونی که من اصلا تو ماز کشیدن خوب نیستم؟
جوابمو بده دیگه(گریه)
تو که خوب میدونی نمیتونم بدون تو زندگی کنم (داد و گریه)
آره آره میدونم که باید بخندم تا تورو خوشحال کنم
این آخرین جمله ای که گفتی بود
اما د لعنتی من چجوری بدون تو شاد باشم
برگردی شاد میشما!
برگرد باشه؟
قول میدم باهات خوب باشم
انصاف نیست ا.ت
انصاف میست
این دومین باره
دومین باره ترکم کردی
نمیشه یه فرصت
فقط یه فرصت دیگه بهم بدی؟؟
رومو سمت تهیونگ کردمو گفتم
جیمین: تو بهش بگو
تو بهش بگو برگرده
انگار با من قهره
نمیدونم چرا به حرفام گوش نمیده
تو بهش بگو شاید برگشت
تهیونگ با گریه اومد سمتمو دستاشو روی شونم گزاشت
تهیونگ: میدونم سخته ولی باید باور کنی
باور کنی ک اون رفت
جیمین:د نمیشه
نمیتونممممم
نمیتونمممممم بفهمین(داد)
200 کامنت!!
ا.ت دو...دوستم دا...رم خ.وب زن..دگی ک.ن و شاد..باش وبعد دکترا و پرستارها اومدن و منو از اتاق بیرون کردن
دکتر همش به ا.ت شک وارد میکرد تا اینکه دیگه بهش شک وارد نکرد و روی سر ا.ت پارچه سفید گذاشت!
توی اون لحظه انگار قلبم برای دومین بار هزار تیکه شد
اما فرقش با دفه قبلی اینه که دفه قبلی ا.ت واقعا نمرده بود و جسدش پیدا نشده بود پس یه امید داشتم
اما الان ا.ت بودو پارچه سفید روی سرش......
(یک سال بعد)
جیمین:
توی این یک سال اصلا نخندیم یا حتی یه لبخندم مزدم
فقط کارم این بود ک از روز تا شب به عکس ا.ت نگاه کنم و به کارایی که باهاش کردم افسوس بخورم
میدونم ک بعد از ا.ت عاشق کس دیگه ای نمیشم
یا اگه بشم اندازه ا.ت عاشقش نمیشم
خیلی خوشحالم ک حداقل تهیونگ منو ترک نکرد
امروز بدترین روز عمرم بود وقتی که ا.ت ترکم کرد
دست گل گرفتم و به سمت قبر ا.ت رفتم
تهیونگم بعد من اومد
اونم خیلی ضربه دیده بود و خودم چند بار دیدم که شبا برای ا.ت گریه میکرد
کناز سنگ ا.ت نشستم
جیمین:سلام عشقم خوبی؟
نمیخوای جوابمو بدی؟
قهر کردی؟
میدونی که من اصلا تو ماز کشیدن خوب نیستم؟
جوابمو بده دیگه(گریه)
تو که خوب میدونی نمیتونم بدون تو زندگی کنم (داد و گریه)
آره آره میدونم که باید بخندم تا تورو خوشحال کنم
این آخرین جمله ای که گفتی بود
اما د لعنتی من چجوری بدون تو شاد باشم
برگردی شاد میشما!
برگرد باشه؟
قول میدم باهات خوب باشم
انصاف نیست ا.ت
انصاف میست
این دومین باره
دومین باره ترکم کردی
نمیشه یه فرصت
فقط یه فرصت دیگه بهم بدی؟؟
رومو سمت تهیونگ کردمو گفتم
جیمین: تو بهش بگو
تو بهش بگو برگرده
انگار با من قهره
نمیدونم چرا به حرفام گوش نمیده
تو بهش بگو شاید برگشت
تهیونگ با گریه اومد سمتمو دستاشو روی شونم گزاشت
تهیونگ: میدونم سخته ولی باید باور کنی
باور کنی ک اون رفت
جیمین:د نمیشه
نمیتونممممم
نمیتونمممممم بفهمین(داد)
۱۲۳.۴k
۰۸ مهر ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۲۲۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.