عشق خوناشامی من پارت ۶
عشق خوناشامی من پارت ۶
ا/ت: از خواب بیدار شدم بیرون خیلی سر و صدا بود با همون لباس های خوابی که تنم بود رفتم بیرون از یکی از اون خدمتکار هایی که داشتن با عجله رد میشدن پرسیدم:
ا/ت: اینجا چه خبره؟
خدمتکار: قراره به دلیل برگشتم ارباب چشن برگذار بشه خانم
ا/ت: اها میتونی بری و به کارت برسی
خدمتکار: بله
ا/ت: رفتم داخل اتاقم و رفتم دست و صورتم رو شستم و لباس هام رو عوض کردم و رفتم طبقه پایین که اجوما اومد طرفم
اجوما: دخترم لطفا بیا و صبحونه بخور
ا/ت: چشم راستی اجوما جونگکوک کجاس؟
اجوما: کار داشت برای همین رفت بیرون
فلش بک به بعد از صبحانه
صبحونه که خوردم رفتم داخل باغ و به باغ نگاه میکردم یه تاب اونجا دیدم برای همین رفتم و روی تاب نشستم و به اطراف نگاه میکردم واقعا اینجا خیلی خوشگل بود
همینطور داشتم از زیبایی باغ لذت میبردم که یکی از خدمتکار ها اومد سمتم و گفت:
خدمتکار: خانم ارباب گقتن بهتون بگم برید اتاقتون و برای امشب آماده بشید
ا/ت: باشه
رفتم داخل اتاق که یه پیرهن خوشگل رو تخت بود و چند زن که انگار آرایشگر بودن یکی شون گفت:
ارایشگر: خانم لطفا بیاید اینجا که شما رو آرایش کنیم
رفتم روی صندلی نشستم
فلش بک به چند ساعت بعد
بلاخره کارشون تموم شد وایی خدا چقد خسته کننده بود به ساعت نگاه کردم که ساعت ۶ بود رفتم و لباسم رو پوشیدم رفتم توی آینه خودم رو نگاه کردم واقعا خیلی خوب شده بودم
یکدفعه در زده شد
ا/ت: بیا داخل
خدمتکار اومد داخل
خدمتکار: خانم ارباب گفتم این کفش هارو بهتون بودم که بپوشید
ا/ت: ممنون
خدمتکار رفت منم کفش ها رو پوشیدم یکبار دیگه خودم رو داخل اینه نگاه کردم و رفتم بیرون که....
اسلاید اول: لباس خواب ا/ت
اسلاید دوم: لباسی که ا/ت بعد از بیدار شدن پوشید
اسلاید سوم: استایل ا/ت برای مهمونی
ادامه دارد.....
لطفا حمایت کنید
ا/ت: از خواب بیدار شدم بیرون خیلی سر و صدا بود با همون لباس های خوابی که تنم بود رفتم بیرون از یکی از اون خدمتکار هایی که داشتن با عجله رد میشدن پرسیدم:
ا/ت: اینجا چه خبره؟
خدمتکار: قراره به دلیل برگشتم ارباب چشن برگذار بشه خانم
ا/ت: اها میتونی بری و به کارت برسی
خدمتکار: بله
ا/ت: رفتم داخل اتاقم و رفتم دست و صورتم رو شستم و لباس هام رو عوض کردم و رفتم طبقه پایین که اجوما اومد طرفم
اجوما: دخترم لطفا بیا و صبحونه بخور
ا/ت: چشم راستی اجوما جونگکوک کجاس؟
اجوما: کار داشت برای همین رفت بیرون
فلش بک به بعد از صبحانه
صبحونه که خوردم رفتم داخل باغ و به باغ نگاه میکردم یه تاب اونجا دیدم برای همین رفتم و روی تاب نشستم و به اطراف نگاه میکردم واقعا اینجا خیلی خوشگل بود
همینطور داشتم از زیبایی باغ لذت میبردم که یکی از خدمتکار ها اومد سمتم و گفت:
خدمتکار: خانم ارباب گقتن بهتون بگم برید اتاقتون و برای امشب آماده بشید
ا/ت: باشه
رفتم داخل اتاق که یه پیرهن خوشگل رو تخت بود و چند زن که انگار آرایشگر بودن یکی شون گفت:
ارایشگر: خانم لطفا بیاید اینجا که شما رو آرایش کنیم
رفتم روی صندلی نشستم
فلش بک به چند ساعت بعد
بلاخره کارشون تموم شد وایی خدا چقد خسته کننده بود به ساعت نگاه کردم که ساعت ۶ بود رفتم و لباسم رو پوشیدم رفتم توی آینه خودم رو نگاه کردم واقعا خیلی خوب شده بودم
یکدفعه در زده شد
ا/ت: بیا داخل
خدمتکار اومد داخل
خدمتکار: خانم ارباب گفتم این کفش هارو بهتون بودم که بپوشید
ا/ت: ممنون
خدمتکار رفت منم کفش ها رو پوشیدم یکبار دیگه خودم رو داخل اینه نگاه کردم و رفتم بیرون که....
اسلاید اول: لباس خواب ا/ت
اسلاید دوم: لباسی که ا/ت بعد از بیدار شدن پوشید
اسلاید سوم: استایل ا/ت برای مهمونی
ادامه دارد.....
لطفا حمایت کنید
۳۹.۳k
۱۸ آبان ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.