bloody revenge
part ¹²
کوک: چیزی شده
ته: هیس ساکت نگفتم حرف نزن
بدند شدم مچ دستشو گرفتم و دنبال خودم بردمش تو دفتر و خودم اومدم بیرون درم قفد کردم که نتونه برار کنه کوک: چرا درو روم قفد کردی
ته: که نیای بیرون
کوک: مـ... میـ... میشه کـ... کیفم.... رو بیا...ری" نفس نفس زدن "
سریع رفتم کیفشو از تو ماشین برداشتم و رفتم درو باز کردم اسپریش رو از تو کیفش در اوردم و بهش دادم
کوک: ممنونم
بلندش کردم و بردمش گذاشتمش تو ماشین و تودمم جلو نشستم و بردمش عمارت
ته: اجوماااااااااااا
اجوما: بلهههههه
تا: اجوما ببین این اسم داره خب منم که گفتم نباید هیچ کاری کنه پس مواظبش باش من شب اومدم حالش خوب باشه
دیا: بسپرین بقیه رو به من ارباب
ته: یکیم پیشش باشه وفتی اسپریش رو خواست بهش بده
میا: من هستم فعلا قربان
دادمش دست میا
میا: چه سبکه عر پشمام
ته: میا چی گفتم
میا: چشم قربان
برگشتم شرکت
ساعت ۸ و نیم
رسیدم عمارت تا کفشامو در اوردم رو مبل ولو شدم
ته: مادر جان مردم از خستگی
هانول: من که به زورت نکردم بری رئیس شرکت بشی کار خودته
تهیون: سلام
یجی: خوش میگذره بدون من
هانول: کوک خوبه دیگه تب نداره
ته: مگه چشه که تب داشته باشه
تهیون: سرما نخورده ولی تب کرده
رفتم تو اتاقم لباسامو عوض کردم و خودمو رو تختم ولو کردم
ته: من دیگه گوه بخورم از کارم بگذرم برم یه جای دیگه
یجی: نوش جونت کوکو بپا من دارم میرم پایین بقیه هم که دارن کاراشونو میکنن
دیا: ارباب لطفا منو از دست اجومو نجات بدین ۸۰ نوع سوپ گفته برای جناب جئون درست کنم
ته: بهش بگو اینقدر سوپ وون نمیخوره ارباب گفته چیزی لازم بود خودش میاد میگه
دیا: دستتون طلا
رفتم تو اتاق کوک خواب بود میزشو اوردم گذاشتم کنارش اسپریشم گذاشتم رو اون و خودمم رفتم پایین
ته: فقط دمنوش ببرین براش ساعت خوبم تغییر میدمخاموشیه عمارت ساعت ۱۱ باشه از فردا شب اوکی و ساعت ۹ همه بیدار میشن از فردا
هانول: چرا اینجایی تو الان حالش بد میشه
ته: دارم میرم کور بدبخت
رفتم بالا تو اتاق کوک
ته: هزار لار گفتم وقتی هوا سرده نرو بیرون توکه قراربود با جیمین شرکتو بگردی
کوک: کـ.... کی بهت گفتم ما بیرون رفتیم "ترس"
ته: رونا نگهبانا وغیره
کوک: نقشه ی جیمین بود تخسیر من نبود اون گفت کسی نمیفهمه
نشستم رو صندلی
ته: میشنوم
کوک: من کاری نکردم تخسیر جیمین بود من بهش گفتم من نگیتونم بیام بیرون ولی باز بردم بیرون
ته: اونکه به حسابش میرسه و تو چی؟
تهیون: هیچی باز داری یه نفرو تنبیه میکنی قرار نبود دبگه این کارو نکنی
ته: اگه مثل ادم تو شرکت میموند سرما نمیخورد
یجی: چیکار به داداش من داری
هانول: مگه قرار نبود کاری باهاش نداشته باشین
ته: حالا من شدم مقصر؟
کوک:...
: ¨·.·¨ :
` ·. 🦋
کوک: چیزی شده
ته: هیس ساکت نگفتم حرف نزن
بدند شدم مچ دستشو گرفتم و دنبال خودم بردمش تو دفتر و خودم اومدم بیرون درم قفد کردم که نتونه برار کنه کوک: چرا درو روم قفد کردی
ته: که نیای بیرون
کوک: مـ... میـ... میشه کـ... کیفم.... رو بیا...ری" نفس نفس زدن "
سریع رفتم کیفشو از تو ماشین برداشتم و رفتم درو باز کردم اسپریش رو از تو کیفش در اوردم و بهش دادم
کوک: ممنونم
بلندش کردم و بردمش گذاشتمش تو ماشین و تودمم جلو نشستم و بردمش عمارت
ته: اجوماااااااااااا
اجوما: بلهههههه
تا: اجوما ببین این اسم داره خب منم که گفتم نباید هیچ کاری کنه پس مواظبش باش من شب اومدم حالش خوب باشه
دیا: بسپرین بقیه رو به من ارباب
ته: یکیم پیشش باشه وفتی اسپریش رو خواست بهش بده
میا: من هستم فعلا قربان
دادمش دست میا
میا: چه سبکه عر پشمام
ته: میا چی گفتم
میا: چشم قربان
برگشتم شرکت
ساعت ۸ و نیم
رسیدم عمارت تا کفشامو در اوردم رو مبل ولو شدم
ته: مادر جان مردم از خستگی
هانول: من که به زورت نکردم بری رئیس شرکت بشی کار خودته
تهیون: سلام
یجی: خوش میگذره بدون من
هانول: کوک خوبه دیگه تب نداره
ته: مگه چشه که تب داشته باشه
تهیون: سرما نخورده ولی تب کرده
رفتم تو اتاقم لباسامو عوض کردم و خودمو رو تختم ولو کردم
ته: من دیگه گوه بخورم از کارم بگذرم برم یه جای دیگه
یجی: نوش جونت کوکو بپا من دارم میرم پایین بقیه هم که دارن کاراشونو میکنن
دیا: ارباب لطفا منو از دست اجومو نجات بدین ۸۰ نوع سوپ گفته برای جناب جئون درست کنم
ته: بهش بگو اینقدر سوپ وون نمیخوره ارباب گفته چیزی لازم بود خودش میاد میگه
دیا: دستتون طلا
رفتم تو اتاق کوک خواب بود میزشو اوردم گذاشتم کنارش اسپریشم گذاشتم رو اون و خودمم رفتم پایین
ته: فقط دمنوش ببرین براش ساعت خوبم تغییر میدمخاموشیه عمارت ساعت ۱۱ باشه از فردا شب اوکی و ساعت ۹ همه بیدار میشن از فردا
هانول: چرا اینجایی تو الان حالش بد میشه
ته: دارم میرم کور بدبخت
رفتم بالا تو اتاق کوک
ته: هزار لار گفتم وقتی هوا سرده نرو بیرون توکه قراربود با جیمین شرکتو بگردی
کوک: کـ.... کی بهت گفتم ما بیرون رفتیم "ترس"
ته: رونا نگهبانا وغیره
کوک: نقشه ی جیمین بود تخسیر من نبود اون گفت کسی نمیفهمه
نشستم رو صندلی
ته: میشنوم
کوک: من کاری نکردم تخسیر جیمین بود من بهش گفتم من نگیتونم بیام بیرون ولی باز بردم بیرون
ته: اونکه به حسابش میرسه و تو چی؟
تهیون: هیچی باز داری یه نفرو تنبیه میکنی قرار نبود دبگه این کارو نکنی
ته: اگه مثل ادم تو شرکت میموند سرما نمیخورد
یجی: چیکار به داداش من داری
هانول: مگه قرار نبود کاری باهاش نداشته باشین
ته: حالا من شدم مقصر؟
کوک:...
: ¨·.·¨ :
` ·. 🦋
۵.۲k
۱۲ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.