forbidden love part 2
دمی گرفت تا چیزی بگه که با صدای میکائیل دهنش رو بست. بدون نگاه کردن به فلیکس گفت
-اون پسره..
منظور پدرش از اون پسره رو خوب میفهمید. دهنش رو باز کرد تا چیزی بگه میکائل بدون مقدمه گفت: برای تولدت دعوتشون کردم اینجا امیدوارم بتونی باهاش مثل یه غریبه رفتار کنی.
توی دلش گفت: با کسی که روحت رو دیده چجوری میشه دوباره غریبه شد؟
سرش رو بلند کرد که با نگاه تیز میکائیل مواجه شد و درجواب زمزمه کرد:بله
به محض خارج شدن از اتاق پدرش و رسیدن به اتاق خودش نفس عمیقی کشید.
حدود دوسال از وقتی که از هیونجین جدا شده بود میگذشت. دلیل جداییشون نه هیونجین بود نه فلیکس بلکه پدر و مادرشون بود. مادر هیونجین به شدت مخالف رابطه ی اون دونفر بود چرا که تو رویاهاش هیونجین رو با یه دختر که براش یه نوه ی پسر به دنیا میاره تصور کرده بود. پدرش هم رابطه یه فرشته و خون آشام رو ممنوع میدونست. بعد از جدا شدنشون همدیگه رو فقط تو هزاران مهمونی که مادر هیونجین به خاطر کوچکترین مناسبت ها برگزار میکرد ملاقات میکردن.
سال قبل نتونست مهمونی برای تولدش برگزار کنه چون یکی از از خون آشام های فراری بهش حمله کرد و اگر ویکتور نبود قطعا میمرد. و حالا اون پسر قرار بود برای اولین بار بعد از جدا شدنشون بیاد به تولدش..
-اون پسره..
منظور پدرش از اون پسره رو خوب میفهمید. دهنش رو باز کرد تا چیزی بگه میکائل بدون مقدمه گفت: برای تولدت دعوتشون کردم اینجا امیدوارم بتونی باهاش مثل یه غریبه رفتار کنی.
توی دلش گفت: با کسی که روحت رو دیده چجوری میشه دوباره غریبه شد؟
سرش رو بلند کرد که با نگاه تیز میکائیل مواجه شد و درجواب زمزمه کرد:بله
به محض خارج شدن از اتاق پدرش و رسیدن به اتاق خودش نفس عمیقی کشید.
حدود دوسال از وقتی که از هیونجین جدا شده بود میگذشت. دلیل جداییشون نه هیونجین بود نه فلیکس بلکه پدر و مادرشون بود. مادر هیونجین به شدت مخالف رابطه ی اون دونفر بود چرا که تو رویاهاش هیونجین رو با یه دختر که براش یه نوه ی پسر به دنیا میاره تصور کرده بود. پدرش هم رابطه یه فرشته و خون آشام رو ممنوع میدونست. بعد از جدا شدنشون همدیگه رو فقط تو هزاران مهمونی که مادر هیونجین به خاطر کوچکترین مناسبت ها برگزار میکرد ملاقات میکردن.
سال قبل نتونست مهمونی برای تولدش برگزار کنه چون یکی از از خون آشام های فراری بهش حمله کرد و اگر ویکتور نبود قطعا میمرد. و حالا اون پسر قرار بود برای اولین بار بعد از جدا شدنشون بیاد به تولدش..
۵۰۳
۳۱ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.