ادامه: ..
ادامه: ..
داکوما بعدها به عنوان یک راننده کامیون توی یک شرکت حمل و نقل استخدام میشه اما یک روز که پشت قرمز ایستاده بود شیشه کامیونش رو پایین کشیده و به صورت خانمی که توی یک ماشین سواری در کنارش ایستاده بود تف میکنه و بهش میگه که از قد کوتاهش ناراحت شده . واقعاً عجیب بود اما همونطور که میدونید حدس بزنید ، با شکایت اون خانم داکوما از اون شرکت هم اخراج شد . بعدها اون به عنوان سرایدار و نگهبان یک مدرسه استخدام شد . اما یک روز مدیر مدرسه متوجه شد که سرایدار جدیدشون داره توی کتری چایی معلمها داروی خواب آور میریزه . او بعد از اینکه توسط پلیس دستگیر شد ، در جواب اینکه چرا باید این کارو میکرد ، گفته بود : " که وقتی معلمها توی دفتر میشینن و از خونه و زندگی خودشون تعریف میکنند باعث حسادتش میشدند . " به هر حال داکوما از اونجا هم اخراج شد . تا در سال 1984 به عنوان دستیار یک مدیر ساختمان مشغول به کار بشه ، اما اونجا هم نتونست طاقت بیاره و دست به خلاف دیگهای زد . اون از تنها بودن یکی از ساکنین خانم توی مجتمع سوء استفاده کرد و به بهانه دریافت اجاره ماهانه به در خونه او رفت ، و همون جا توی خونهاش بهش تجاوز کرد . بالاخره اون موقع بودش که این مرد به صورت جدی گرفتار قانون شد ، اون برای فرار از مجازات این بار خودش رو به روان پریشی میزنه . داکوما موقعی که توی بازداشت بود ، یک روز از غفلت ماموران استفاده کرده بود و خودش رو از طبقه سوم به پایین انداخته بود . همین باعث شده بود که اون به جای به زندان رفتن به عنوان یک روانی توی بیمارستان بستری بشه . اون بعد از مرخص شدن از بیمارستان ، مدتی بعد به عنوان یک راننده اتوبوس استخدام اتوبوسرانی شد . اما خب خیلی زود وقتی به چند خانم مسافر تعرض جنسی کرد از اتوبوسرانی هم اخراج شد . حتی همسایههای داکوما هم از اون به عنوان یک انسان شرور و غیر طبیعی شکایت کرده بودند . ولی خوب اونا هم موفق نشده بودن که این شخص رو به زندان بندازند . واقعاً عجیب بود که شخصی به این درجه از شرارت بتونه این همه سال کارهای خلاف بکنه و باز هم توی جامعه آزاد باشه . داکوما چهار بار ازدواج کرده بود ، که توی هر چهار مورد هم همسرانش به دلیل خشونت ازش طلاق گرفته بودند . از طرفی برادر او که همیشه سعی کرده بود داکوما رو برای تبدیل شدن به یک انسان عادی کمک کنه ، از بخت بد در اوایل 40 سالگیش چند سال قبل از این ماجرا ، به دلیل ورشکستگی خودکشی کرده بود . مدتی بعد هم مادرش از دنیا رفته بود . و حالا داکوما هر روز تنها و تنهاتر میشد . شب قبل از حادثه این مرد عجیب و غریب توی رختخواب خودش دراز کشیده و به این فکر کرده بود که چرا باید زنده بمونه ،
ادامه..
داکوما بعدها به عنوان یک راننده کامیون توی یک شرکت حمل و نقل استخدام میشه اما یک روز که پشت قرمز ایستاده بود شیشه کامیونش رو پایین کشیده و به صورت خانمی که توی یک ماشین سواری در کنارش ایستاده بود تف میکنه و بهش میگه که از قد کوتاهش ناراحت شده . واقعاً عجیب بود اما همونطور که میدونید حدس بزنید ، با شکایت اون خانم داکوما از اون شرکت هم اخراج شد . بعدها اون به عنوان سرایدار و نگهبان یک مدرسه استخدام شد . اما یک روز مدیر مدرسه متوجه شد که سرایدار جدیدشون داره توی کتری چایی معلمها داروی خواب آور میریزه . او بعد از اینکه توسط پلیس دستگیر شد ، در جواب اینکه چرا باید این کارو میکرد ، گفته بود : " که وقتی معلمها توی دفتر میشینن و از خونه و زندگی خودشون تعریف میکنند باعث حسادتش میشدند . " به هر حال داکوما از اونجا هم اخراج شد . تا در سال 1984 به عنوان دستیار یک مدیر ساختمان مشغول به کار بشه ، اما اونجا هم نتونست طاقت بیاره و دست به خلاف دیگهای زد . اون از تنها بودن یکی از ساکنین خانم توی مجتمع سوء استفاده کرد و به بهانه دریافت اجاره ماهانه به در خونه او رفت ، و همون جا توی خونهاش بهش تجاوز کرد . بالاخره اون موقع بودش که این مرد به صورت جدی گرفتار قانون شد ، اون برای فرار از مجازات این بار خودش رو به روان پریشی میزنه . داکوما موقعی که توی بازداشت بود ، یک روز از غفلت ماموران استفاده کرده بود و خودش رو از طبقه سوم به پایین انداخته بود . همین باعث شده بود که اون به جای به زندان رفتن به عنوان یک روانی توی بیمارستان بستری بشه . اون بعد از مرخص شدن از بیمارستان ، مدتی بعد به عنوان یک راننده اتوبوس استخدام اتوبوسرانی شد . اما خب خیلی زود وقتی به چند خانم مسافر تعرض جنسی کرد از اتوبوسرانی هم اخراج شد . حتی همسایههای داکوما هم از اون به عنوان یک انسان شرور و غیر طبیعی شکایت کرده بودند . ولی خوب اونا هم موفق نشده بودن که این شخص رو به زندان بندازند . واقعاً عجیب بود که شخصی به این درجه از شرارت بتونه این همه سال کارهای خلاف بکنه و باز هم توی جامعه آزاد باشه . داکوما چهار بار ازدواج کرده بود ، که توی هر چهار مورد هم همسرانش به دلیل خشونت ازش طلاق گرفته بودند . از طرفی برادر او که همیشه سعی کرده بود داکوما رو برای تبدیل شدن به یک انسان عادی کمک کنه ، از بخت بد در اوایل 40 سالگیش چند سال قبل از این ماجرا ، به دلیل ورشکستگی خودکشی کرده بود . مدتی بعد هم مادرش از دنیا رفته بود . و حالا داکوما هر روز تنها و تنهاتر میشد . شب قبل از حادثه این مرد عجیب و غریب توی رختخواب خودش دراز کشیده و به این فکر کرده بود که چرا باید زنده بمونه ،
ادامه..
۱.۳k
۰۸ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.