شیطان یا فرشته پارت ۷
________
ا/ت رفت سراغ تمیز کاری و جیمین هم روی مبل لم داد و به کارهای ا/ت رو تماشا میکرد
که بعد مدتی اجوما ا/ت رو صدا زد
اجوما: ا/ت دخترم بیا کمک میز رو بچینیم
ا/ت: الان میام
و ا/ت رفت دست هاش رو شست و به اجوما برای چیدن میز کمک کرد ا/ت رفت پیش جیمین ۵ بار صداش کرد ولی جوابی نشنید
جیمین/(این علامت/ و _ یعنی تو ذهنش داره حرف میزنه) این دختر واقعا خیلی خوبه دلم میخواد مال خودم بکنمش ولی هنوز بچه است ولش بابا اصلا چرا این کارو میخوام بکنم ای دختر تو منو دیونه میکنی/
ا/ت: ارباب
جیمین: ها بله چی شده؟
ا/ت: ارباب غذا آماده است
جیمین: باشه
جیمین نشست رو صندلی که ا/ت و اجوما گفتن: نوش جونتون و رفتن تو آشپزخونه
ا/ت: اجوما ما کی غذا میخوریم؟
که دید اجوما با یه سینی داره میاد
اجوما: همین الان*لبخند*
ا/ت : مرسی اجوما
دیگه ا/ت و اجوما هم غذا رو خوردن ولی ا/ت زودتر بلند شد چون دید جیمین غذاش رو تموم کرده و درحال بلند شدن از روی صندلی هست
ا/ت : ارباب چیزی نمیخواید؟
جیمین: نه میتونی میز رو جمع کنی داشت میرفت که گفت اها راستی به اجوما بگو قهوه میخوام از اون حالت ها ولی تو بیار
ا/ت: چشم
و جیمین رفت و ا/ت شروع به برداشتن وسایل از میز کرد که اجوما اومد بهش کمک کنه و بعد چند دقیقه کار تمیزی میز تموم شد
ا/ت: اجوما ارباب گفتن که از قهوه از اون ها میخواد
اجوما: از اونا باشه
ا/ت : بله و گفت خودم هم ببرم
اجوما: باشه
اجوما رفت و قهوه رو درست کرد و اورد و داد به ا/ت که ببره ا/ رفت بالا و در زد ولی جواب نداد دوباره در زد ولی بازم جوابی نداد
ا/ت نگران شد و در رو به آرومی باز کرد دید نیستش قهوه رو گذاشت رو میز میخواست بره که یه نفر دستش رو گرفت و کشید
ا/ت افتاد تو بغلش
ا/ت رفت سراغ تمیز کاری و جیمین هم روی مبل لم داد و به کارهای ا/ت رو تماشا میکرد
که بعد مدتی اجوما ا/ت رو صدا زد
اجوما: ا/ت دخترم بیا کمک میز رو بچینیم
ا/ت: الان میام
و ا/ت رفت دست هاش رو شست و به اجوما برای چیدن میز کمک کرد ا/ت رفت پیش جیمین ۵ بار صداش کرد ولی جوابی نشنید
جیمین/(این علامت/ و _ یعنی تو ذهنش داره حرف میزنه) این دختر واقعا خیلی خوبه دلم میخواد مال خودم بکنمش ولی هنوز بچه است ولش بابا اصلا چرا این کارو میخوام بکنم ای دختر تو منو دیونه میکنی/
ا/ت: ارباب
جیمین: ها بله چی شده؟
ا/ت: ارباب غذا آماده است
جیمین: باشه
جیمین نشست رو صندلی که ا/ت و اجوما گفتن: نوش جونتون و رفتن تو آشپزخونه
ا/ت: اجوما ما کی غذا میخوریم؟
که دید اجوما با یه سینی داره میاد
اجوما: همین الان*لبخند*
ا/ت : مرسی اجوما
دیگه ا/ت و اجوما هم غذا رو خوردن ولی ا/ت زودتر بلند شد چون دید جیمین غذاش رو تموم کرده و درحال بلند شدن از روی صندلی هست
ا/ت : ارباب چیزی نمیخواید؟
جیمین: نه میتونی میز رو جمع کنی داشت میرفت که گفت اها راستی به اجوما بگو قهوه میخوام از اون حالت ها ولی تو بیار
ا/ت: چشم
و جیمین رفت و ا/ت شروع به برداشتن وسایل از میز کرد که اجوما اومد بهش کمک کنه و بعد چند دقیقه کار تمیزی میز تموم شد
ا/ت: اجوما ارباب گفتن که از قهوه از اون ها میخواد
اجوما: از اونا باشه
ا/ت : بله و گفت خودم هم ببرم
اجوما: باشه
اجوما رفت و قهوه رو درست کرد و اورد و داد به ا/ت که ببره ا/ رفت بالا و در زد ولی جواب نداد دوباره در زد ولی بازم جوابی نداد
ا/ت نگران شد و در رو به آرومی باز کرد دید نیستش قهوه رو گذاشت رو میز میخواست بره که یه نفر دستش رو گرفت و کشید
ا/ت افتاد تو بغلش
۳۶.۰k
۰۹ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.