فیک جونگکوک ارباب سختگیر
پارت 5
ویو کوک:
+دیدم روی زمین افتاده و چوب رفته تو پاش
+رفتم براید استایل بغلش کردم و بردمش تو اتاق خودم گذاشتمش و زنگ زدم به دکترم گفتم سریع بیاد
+برای خودمم تعجب داشت ک چرا اینقدر نگرانشم
دکتر اومد و رفت تو اتاق و من بیرون اتاق منتظر بودم ک اومد بیرون و گفت:
علامت دکتر£
£خون زیادی از دست داده بود زخمشو بخیه زدم تا ی چند وقتی باید استراحت کنه
+باشه ممنون بهشون میگم پول رو ب حسابت بریزن
£باشه ممنون اقای جئون
دکتر رفت
+رفتم پیش ات چقدر کیوت بود از کیوت بودنش موقع خواب لبخندی زدم ک یهو گفتم یادت نرفته ک باباش چیکار کرد!
فلش بک :
°داداش بیا تا بریم توی حیاط بازی کنیم
+اومدم
از زبان ادمین:
جونگکوک و خواهرش که دوسال ازش بزرگ تر بود درحال بازی بودن توی حیاط عمارت ک ناگهان صدای شلیک گلوله اومد اوناهم رفتن نزدیک ک دیدن ی مردی دارع میره سمت پدر مادرشون ک یهو خواهر کوک گفت:
°کاری ب پدر مادرم نداشته باش
علامت پدر ات«
«دختر زیبایی داری جئون
و همون لحظه شلیک کرد کوک ک پشت خواهرش وایساده بود و شاهد مرگ خواهرش بود
پدر ات ک کاره خودشون کرده بود رفت.
پایان فلش بک
+ات پدر تو خواهرم رو از من گرفت منم باید انتقامم رو از تو بگیرم
همون لحظه ات چشماشو باز کرد و گفت...
شرط:
لایک ۱۵
کامنت:۵
ویو کوک:
+دیدم روی زمین افتاده و چوب رفته تو پاش
+رفتم براید استایل بغلش کردم و بردمش تو اتاق خودم گذاشتمش و زنگ زدم به دکترم گفتم سریع بیاد
+برای خودمم تعجب داشت ک چرا اینقدر نگرانشم
دکتر اومد و رفت تو اتاق و من بیرون اتاق منتظر بودم ک اومد بیرون و گفت:
علامت دکتر£
£خون زیادی از دست داده بود زخمشو بخیه زدم تا ی چند وقتی باید استراحت کنه
+باشه ممنون بهشون میگم پول رو ب حسابت بریزن
£باشه ممنون اقای جئون
دکتر رفت
+رفتم پیش ات چقدر کیوت بود از کیوت بودنش موقع خواب لبخندی زدم ک یهو گفتم یادت نرفته ک باباش چیکار کرد!
فلش بک :
°داداش بیا تا بریم توی حیاط بازی کنیم
+اومدم
از زبان ادمین:
جونگکوک و خواهرش که دوسال ازش بزرگ تر بود درحال بازی بودن توی حیاط عمارت ک ناگهان صدای شلیک گلوله اومد اوناهم رفتن نزدیک ک دیدن ی مردی دارع میره سمت پدر مادرشون ک یهو خواهر کوک گفت:
°کاری ب پدر مادرم نداشته باش
علامت پدر ات«
«دختر زیبایی داری جئون
و همون لحظه شلیک کرد کوک ک پشت خواهرش وایساده بود و شاهد مرگ خواهرش بود
پدر ات ک کاره خودشون کرده بود رفت.
پایان فلش بک
+ات پدر تو خواهرم رو از من گرفت منم باید انتقامم رو از تو بگیرم
همون لحظه ات چشماشو باز کرد و گفت...
شرط:
لایک ۱۵
کامنت:۵
۶۵.۱k
۳۰ بهمن ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۲۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.