پارت ۲:)
پسر : اسم من جونگ کوکه
من : اسم قشنگی داری!
جونگ کوک : ....
من : من میخوام برم خونمونننننن.
جونگ کوک : تو نمیتونی با این پا شکسته بری خونه تون
من : میخوام برم
جونگ کوک : کسی هست که ازت مراقبت کنه؟
من : نه من تنهام
جونگ کوک : خب پس میای خونه من
من : چی ولی من نمیخوام!!
جونگ کوک : خب اگه بیشتر با این پات آسیب ببینی من باز مقصر میشم چون با من تصادف کردی:)
من : ولی....هوف باشه
من : کمکم کن از تخت بیام پایین
جونگ کوک بهم کمک تا بیام پایین و منو بغل کرد تا بریم بیرون
من : یاااا تو چیکار داری میکنی؟!!
جونگ کوک : خب با این پا نمیتونی بیای پایین:)
رفتیم بیرون و جونگ کوک وایساد جلو ماشینش
در ماشینو برام باز کردو گذاشتم تو ماشین شروع کرد به روندن و وقتی رسیدیم خونش خیلی قشنگ و بزرگ بود منم همین جوری محو تماشا خونه بودم که یهو...
جونگ کوک : نمیخوای دستتو بدی و پیاده شی؟
من : آه ببخشید
دستمو داد بهشو پیاده شدم جونگ کوک کلیدو انداختو و درو باز کرد کل خونه مشکی بود و من دوستش داشتم!
جونگ کوک : اتاقت اونجاس هر چی لازم داشتی بهم بگو
من : اوک ممنون
رفتم تو اتاق و دراز کشیدم رو تخت و کم کم خوابم برد.
جونگ کوک : بیدار شو خانمی صبحونه بخور
من : بزار بخوام فقد ۵ دیقه
جونگ کوک : پاشوووووووو
من : باشهههههههه بیا پاشدم
جونگ کوک : بیا بریم صبحونه بخور
من : باش اومدم رفتم دیدم میز قشنگ چیده شده و پر چیزای خوشمزه امممم:)
من : خودت اینارو چیدی؟!
جونگ کوک : اره بد شده؟
من : نههههه باو میخواستم بگم خیلی خوش سلیقه ای^_^
جونگ کوک : واقعا؟! تنکس
میخواستم مشغول خوردن بشم که به جونگ کوک گفتم خودت صبحونه خوردی؟
جونگ کوک : اره
من : از چشتات معلومه الکی میگی بیا بخور
جونگ کوک : گشنم نیست
من : بیاااااا
جونگ کوک : باش
هر دو مشغول خوردن بودیم و هر دومون سیر شدیم:)
من : وااااای دارم میترکم
جونگ کوک : منم نمیتونم بلند شم
من : راستی چند سالته؟
جونگ کوک : ۲۳ سالم
من : ۴ سال ازم بزرگ تری
جونگ کوک : ۴ سال فاصله سنی برای زوجا خوبه دیگه نه؟
من : چییییی
جونگ کوک : شوخی کردم😂
من : بی مزه
داشتیم همین طوری حرف میزدیم
تموم تا پارت بعدی بای😃🌱
من : اسم قشنگی داری!
جونگ کوک : ....
من : من میخوام برم خونمونننننن.
جونگ کوک : تو نمیتونی با این پا شکسته بری خونه تون
من : میخوام برم
جونگ کوک : کسی هست که ازت مراقبت کنه؟
من : نه من تنهام
جونگ کوک : خب پس میای خونه من
من : چی ولی من نمیخوام!!
جونگ کوک : خب اگه بیشتر با این پات آسیب ببینی من باز مقصر میشم چون با من تصادف کردی:)
من : ولی....هوف باشه
من : کمکم کن از تخت بیام پایین
جونگ کوک بهم کمک تا بیام پایین و منو بغل کرد تا بریم بیرون
من : یاااا تو چیکار داری میکنی؟!!
جونگ کوک : خب با این پا نمیتونی بیای پایین:)
رفتیم بیرون و جونگ کوک وایساد جلو ماشینش
در ماشینو برام باز کردو گذاشتم تو ماشین شروع کرد به روندن و وقتی رسیدیم خونش خیلی قشنگ و بزرگ بود منم همین جوری محو تماشا خونه بودم که یهو...
جونگ کوک : نمیخوای دستتو بدی و پیاده شی؟
من : آه ببخشید
دستمو داد بهشو پیاده شدم جونگ کوک کلیدو انداختو و درو باز کرد کل خونه مشکی بود و من دوستش داشتم!
جونگ کوک : اتاقت اونجاس هر چی لازم داشتی بهم بگو
من : اوک ممنون
رفتم تو اتاق و دراز کشیدم رو تخت و کم کم خوابم برد.
جونگ کوک : بیدار شو خانمی صبحونه بخور
من : بزار بخوام فقد ۵ دیقه
جونگ کوک : پاشوووووووو
من : باشهههههههه بیا پاشدم
جونگ کوک : بیا بریم صبحونه بخور
من : باش اومدم رفتم دیدم میز قشنگ چیده شده و پر چیزای خوشمزه امممم:)
من : خودت اینارو چیدی؟!
جونگ کوک : اره بد شده؟
من : نههههه باو میخواستم بگم خیلی خوش سلیقه ای^_^
جونگ کوک : واقعا؟! تنکس
میخواستم مشغول خوردن بشم که به جونگ کوک گفتم خودت صبحونه خوردی؟
جونگ کوک : اره
من : از چشتات معلومه الکی میگی بیا بخور
جونگ کوک : گشنم نیست
من : بیاااااا
جونگ کوک : باش
هر دو مشغول خوردن بودیم و هر دومون سیر شدیم:)
من : وااااای دارم میترکم
جونگ کوک : منم نمیتونم بلند شم
من : راستی چند سالته؟
جونگ کوک : ۲۳ سالم
من : ۴ سال ازم بزرگ تری
جونگ کوک : ۴ سال فاصله سنی برای زوجا خوبه دیگه نه؟
من : چییییی
جونگ کوک : شوخی کردم😂
من : بی مزه
داشتیم همین طوری حرف میزدیم
تموم تا پارت بعدی بای😃🌱
۱۱۴.۹k
۲۹ شهریور ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.