Funny & fierce 13
Funny & fierce
Part13
(ویو ا.ت)
مجبور شدم برم توی اتاق بخوابم
ولی میترسیدم درو اتاقو باز کردم
_منتظرت بودم میدونستم میای
+اگر میخوای برم؟
_نه بیا بگیر بخواب
جیمین خوابید منم رفتم بخوابم
تا میتونستم ازش فاصله گرفتم و خوابیدم
(پرش زمانی صبح)
توی عالم خواب بودم و دستمو هی اینور اونور میکردم و هی به یچیز می خورد چشمامو باز کردمو دیدم...
(ویو جیمین)
بیدار شدم دیدم ا.ت هنوز خوابه تصمیم گرفتم کنارش دراز بکشم تا بیدار بشه
بعد از چند مین ا.ت هی دستشو میزد توی صورتم
دستشو گرفتم و کشیدمش توی بغلم بعد چشماشو باز کرد
+اهای چیکار میکنی
از ترس هی ازم فاصله گرفت و از تخت افتاد پایین
_حالت خوبه ا.ت؟؟؟
+ای.. اخ..به نظرت ادمی که از تخت دو متری میوفته پایین حالش خوبه
+وای حس میکنم یه استخوان توی بدنم جا به جا شده
جیمین بیا دست بزن ببین همش سر جاشه
_بیا بالای تخت تا ببینم
+باشه.ایییی اخ اخ کمرم به فنا رفت
_بزار ببینم
ا.ت اومد بالای تخت منم داشتم هی دست میزدم پشت کمرش
دستمو بردم پایین تر و شروع کردم به قلقلک دادن ا.ت
+اهای.... نکن... هییی(با خنده)
بسه دلم درد گرفت
_باشه بیا بریم پایین برای صبحونه
+اوکی بریم
با ا.ت رفتیم پایین خدمتکارا میز صبحونه رو چینده بودن
نشستیم صبحونه خوردیم بعد ا.ت رفت طبقه بالا داخل اتاق
منم رفتم که ببینم داره چیکار میکنه
_ا.ت داری چیکار میکنی
+هیچی فقط یکم دلم درد میکرد برای همین اومدم بخوابم
_مطمعنی حالت خوبه؟؟
+اره بابا خوبم
_واوو چیشده از صبح تا حالا باهام خودمونی حرف میزنی؟
+هان من.. من.. هیچی بیخیال برو میخوام بخوابم
_تازه بیدار شدی دوباره میخوای بخوابی
+به نظرت زنی که توی یه خونه زندونی شده چطوری میتونه روزشو بگذرونه
_کی گفته زندونی شدی؟
+میتونم برم بیرون؟
_اره
+هورااااااا اااا اخ جوننننن فک کردم تا ابد باید اینجا بپوسم
_زیاد خوشحال نشو یه شرط داره
+چه شرطی؟
به شرط اینکه.......
#فیک #جیمین #bts
Part13
(ویو ا.ت)
مجبور شدم برم توی اتاق بخوابم
ولی میترسیدم درو اتاقو باز کردم
_منتظرت بودم میدونستم میای
+اگر میخوای برم؟
_نه بیا بگیر بخواب
جیمین خوابید منم رفتم بخوابم
تا میتونستم ازش فاصله گرفتم و خوابیدم
(پرش زمانی صبح)
توی عالم خواب بودم و دستمو هی اینور اونور میکردم و هی به یچیز می خورد چشمامو باز کردمو دیدم...
(ویو جیمین)
بیدار شدم دیدم ا.ت هنوز خوابه تصمیم گرفتم کنارش دراز بکشم تا بیدار بشه
بعد از چند مین ا.ت هی دستشو میزد توی صورتم
دستشو گرفتم و کشیدمش توی بغلم بعد چشماشو باز کرد
+اهای چیکار میکنی
از ترس هی ازم فاصله گرفت و از تخت افتاد پایین
_حالت خوبه ا.ت؟؟؟
+ای.. اخ..به نظرت ادمی که از تخت دو متری میوفته پایین حالش خوبه
+وای حس میکنم یه استخوان توی بدنم جا به جا شده
جیمین بیا دست بزن ببین همش سر جاشه
_بیا بالای تخت تا ببینم
+باشه.ایییی اخ اخ کمرم به فنا رفت
_بزار ببینم
ا.ت اومد بالای تخت منم داشتم هی دست میزدم پشت کمرش
دستمو بردم پایین تر و شروع کردم به قلقلک دادن ا.ت
+اهای.... نکن... هییی(با خنده)
بسه دلم درد گرفت
_باشه بیا بریم پایین برای صبحونه
+اوکی بریم
با ا.ت رفتیم پایین خدمتکارا میز صبحونه رو چینده بودن
نشستیم صبحونه خوردیم بعد ا.ت رفت طبقه بالا داخل اتاق
منم رفتم که ببینم داره چیکار میکنه
_ا.ت داری چیکار میکنی
+هیچی فقط یکم دلم درد میکرد برای همین اومدم بخوابم
_مطمعنی حالت خوبه؟؟
+اره بابا خوبم
_واوو چیشده از صبح تا حالا باهام خودمونی حرف میزنی؟
+هان من.. من.. هیچی بیخیال برو میخوام بخوابم
_تازه بیدار شدی دوباره میخوای بخوابی
+به نظرت زنی که توی یه خونه زندونی شده چطوری میتونه روزشو بگذرونه
_کی گفته زندونی شدی؟
+میتونم برم بیرون؟
_اره
+هورااااااا اااا اخ جوننننن فک کردم تا ابد باید اینجا بپوسم
_زیاد خوشحال نشو یه شرط داره
+چه شرطی؟
به شرط اینکه.......
#فیک #جیمین #bts
۲۰.۸k
۱۲ شهریور ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.