دختر خوانده ی هیولا پارت چهل و سوم
•••دختر خوانده ی هیولا•••
•••پارت چهل و سه•••
"الیزابت"
خانم ردریگو شروع میکنه به حرف زدن: الان وسط سالیم درسته بچه ها؟ خب.. من مجموعه فعالیتی تک تکتونو سنجیدم و با نتیجه ی امیدوار کننده ای روبرو شدم. اینکه بیشتر بچه های هشتم میتونین توی مسابقات بین مدرسه ای، شهری یا حتی اگه خیلی تلاش کنین تو المپیک شرکت کنین و مدال بیارین.
بچه ها ذوق زده میشن. البته منم ذوق کردم ولی سکوت میکنم..
ردریگو- خب بچه ها. اروم و با نظم، وسایلتونو جمع کنید که باید بریم حیاط تمرین دوچرخه سواری.
"آریانا"
در کلاسو باز کردم و بچه هارو با صف فرستادم بیرون به سمت حیاط.
یه طوری استرس گرفته بودم که نگو. از نظر جسمی ۲۳ سالمه و از نظر ذهنی ۱۴! خدایا خودت کمک کن گند نزنمم! تا اینجاش خیلی سعیمو کردم تا خود آریانا باشم. امیدوارم بقیه شو هم بتونم.
•••پارت چهل و سه•••
"الیزابت"
خانم ردریگو شروع میکنه به حرف زدن: الان وسط سالیم درسته بچه ها؟ خب.. من مجموعه فعالیتی تک تکتونو سنجیدم و با نتیجه ی امیدوار کننده ای روبرو شدم. اینکه بیشتر بچه های هشتم میتونین توی مسابقات بین مدرسه ای، شهری یا حتی اگه خیلی تلاش کنین تو المپیک شرکت کنین و مدال بیارین.
بچه ها ذوق زده میشن. البته منم ذوق کردم ولی سکوت میکنم..
ردریگو- خب بچه ها. اروم و با نظم، وسایلتونو جمع کنید که باید بریم حیاط تمرین دوچرخه سواری.
"آریانا"
در کلاسو باز کردم و بچه هارو با صف فرستادم بیرون به سمت حیاط.
یه طوری استرس گرفته بودم که نگو. از نظر جسمی ۲۳ سالمه و از نظر ذهنی ۱۴! خدایا خودت کمک کن گند نزنمم! تا اینجاش خیلی سعیمو کردم تا خود آریانا باشم. امیدوارم بقیه شو هم بتونم.
۲.۸k
۲۸ مهر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.