فیک That's everything to me🤍🧚🏻♀️پارت⁴⁵
میا « با پیج شدن اسمم وسایلم رو برداشتم و رفتم اتاق بیمار
ارباب « شما احمقا بدرد هیچی نمیخورین.....چطور نمیتونید یه دختر رو گیر بندازین.....من اون دختر رو زنده میخواممممم....
هیون« همه افراد توی اتاق ترسیده به ارباب نگاه میکردن.....اونا واقعا دستپاچلفتی بودن و خودم باید دوباره میفرتم سراغ اون خانم دکتر.....ارباب اگه اجازه بدید خودم میرم سراغش....
ارباب « میخوام یه درس درست و حسابی به داهیون بدم.....تو باید تهیونگ رو برام بیاری....تمام افراد نزدیک به تهیونگ رو تحت نظر داشته باشید.....به زودی مهمونی بزرگی در پیش داریم
هیون « اطاعت
تهیونگ « دوباره گروه نقاب سیاه فعالیتش رو شروع کرده بود و این نگرانم میکرد....اگه دوباره میرفتن سراغ میا یا بقیه بچه ها چی.....خیالم از بابت خودم و کوک راحت بود اما دخترا نه!! مخصوصا میا که از همه دور تر بود....گوشیم رو برداشتم و به میا زنگ زدم
میا « وضعیت این بیمار رو چک کن تا بیام....گوشیم رو از توی جیبم در اوردم و با دیدن اسم ته ته ببری لبخندی روی لب هام نشست......
میا « بله جناب کیم کوچک
تهیونگ « کیم کوچک عمته.....عین آدم بگو تهیونگ....رسمی حرف زدن بهت نیومده
میا « گفتم خیر سرت پلیس شدی بهت احترام بزارم....
تهیونگ « باشه بابا....امشب زود بیا خونه جلسه داریم
میا « اتفاقی افتاده؟
تهیونگ « نه اما قراره بیفته
کوک « به نظرم حواست بیشتر به خودت باشه.....یه بار میا رو بردن
تهیونگ « بار دومی هم وجود داره
کوک « باشه من برم یه سر به آیو بزنم....شرکتم چک کنم
تهیونگ « خیلی خب باشه
آیو « کش و قوسی به بدنم دادم که یکی از پشت چشمام رو گرفت.....کوکییییی اومدی
کوک « از کجا فهمیدی هویج خانم؟
آیو « بوی شوتولات میدی عصیصم....چقدر دلم برات تنگ شده بود
کوک « آیگو...خب کارات رو تموم کن بریم یه کم قدم بزنیم بعدش بریم عمارت کیم جلسه داریم
آیو « امیدوارم اتفاق بدی نیفتاده باشه.....کارام رو انجام دادم و با کوک رفتیم بیرون.....با خوشحالی بستنی توتم رو میخوردم که چشمم به یه خرس بزرگ آبی اوفتاد.....خیلییییییی قشنگ بود
آیو « کوکی جانم.....مرد من....مستر جئون
کوک « چی شده؟ چیزی میخواهی؟
آیو «( خیلی مظلوم نگاهش کردم) اون خرسه.....اون آبی بزرگه
کوک « گاد.....هویج خانم این خرسه اندازه خودته.....تازه خرس گنده ای شدی.....عروسک میخواهی؟
آیو « کوکککک نگیری قهر میکنم هاااااا
کوک « شت // پاشو بریم بیینم
میا « کارام رو توی بیمارستان اوکی کردم و رفتم پایین....تهیونگ پایین منتظرم بود.... (!_!) اما وقتی رفتم پایین دیدم هر چی دختره میخواد خودشو بچسبونه بهش.....فکر کنم نباید بیاد اینجا دیگه......
ارباب « شما احمقا بدرد هیچی نمیخورین.....چطور نمیتونید یه دختر رو گیر بندازین.....من اون دختر رو زنده میخواممممم....
هیون« همه افراد توی اتاق ترسیده به ارباب نگاه میکردن.....اونا واقعا دستپاچلفتی بودن و خودم باید دوباره میفرتم سراغ اون خانم دکتر.....ارباب اگه اجازه بدید خودم میرم سراغش....
ارباب « میخوام یه درس درست و حسابی به داهیون بدم.....تو باید تهیونگ رو برام بیاری....تمام افراد نزدیک به تهیونگ رو تحت نظر داشته باشید.....به زودی مهمونی بزرگی در پیش داریم
هیون « اطاعت
تهیونگ « دوباره گروه نقاب سیاه فعالیتش رو شروع کرده بود و این نگرانم میکرد....اگه دوباره میرفتن سراغ میا یا بقیه بچه ها چی.....خیالم از بابت خودم و کوک راحت بود اما دخترا نه!! مخصوصا میا که از همه دور تر بود....گوشیم رو برداشتم و به میا زنگ زدم
میا « وضعیت این بیمار رو چک کن تا بیام....گوشیم رو از توی جیبم در اوردم و با دیدن اسم ته ته ببری لبخندی روی لب هام نشست......
میا « بله جناب کیم کوچک
تهیونگ « کیم کوچک عمته.....عین آدم بگو تهیونگ....رسمی حرف زدن بهت نیومده
میا « گفتم خیر سرت پلیس شدی بهت احترام بزارم....
تهیونگ « باشه بابا....امشب زود بیا خونه جلسه داریم
میا « اتفاقی افتاده؟
تهیونگ « نه اما قراره بیفته
کوک « به نظرم حواست بیشتر به خودت باشه.....یه بار میا رو بردن
تهیونگ « بار دومی هم وجود داره
کوک « باشه من برم یه سر به آیو بزنم....شرکتم چک کنم
تهیونگ « خیلی خب باشه
آیو « کش و قوسی به بدنم دادم که یکی از پشت چشمام رو گرفت.....کوکییییی اومدی
کوک « از کجا فهمیدی هویج خانم؟
آیو « بوی شوتولات میدی عصیصم....چقدر دلم برات تنگ شده بود
کوک « آیگو...خب کارات رو تموم کن بریم یه کم قدم بزنیم بعدش بریم عمارت کیم جلسه داریم
آیو « امیدوارم اتفاق بدی نیفتاده باشه.....کارام رو انجام دادم و با کوک رفتیم بیرون.....با خوشحالی بستنی توتم رو میخوردم که چشمم به یه خرس بزرگ آبی اوفتاد.....خیلییییییی قشنگ بود
آیو « کوکی جانم.....مرد من....مستر جئون
کوک « چی شده؟ چیزی میخواهی؟
آیو «( خیلی مظلوم نگاهش کردم) اون خرسه.....اون آبی بزرگه
کوک « گاد.....هویج خانم این خرسه اندازه خودته.....تازه خرس گنده ای شدی.....عروسک میخواهی؟
آیو « کوکککک نگیری قهر میکنم هاااااا
کوک « شت // پاشو بریم بیینم
میا « کارام رو توی بیمارستان اوکی کردم و رفتم پایین....تهیونگ پایین منتظرم بود.... (!_!) اما وقتی رفتم پایین دیدم هر چی دختره میخواد خودشو بچسبونه بهش.....فکر کنم نباید بیاد اینجا دیگه......
۷۷.۵k
۰۴ اسفند ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۴۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.