پسر عموی مغرور من●○
پسر عموی مغرور من●○
Chapter two P17
ا.ت ویو
باهم از عمارت اومدیم بیرون و سوار ماشین سیاه تهیونگ شدیم که خود تهیونگ رانندگی میکرد توی راه حرفی بینمون رد و بدل نشد که بعد ۳۰ مین رسیدیم به مکانی که جشن گرفتن تهیونگ جلوی یه عمارت که تقریبا اندازه عمارت من بود نگه داشت
خودش اول پیاده شد و بعد اومد طرف من و در طرف من رو باز کرد و دستم رو گفتم اومدم بیرون
بعد دست تو دست تهیونگ وارد عمارت شدیم که دیدم هرکی یجا مشغول صحبت منو تهیونگ رفتیم سر یه میز
داشتیم باهم صحبت میکردیم که صدای آشنایی از پشتمون اومد
کوک:اوه اوکی ندیدمتون
ا.ت تو ذهنش:خدا اون کوک نباشه خدااااا
اومد کنار ما که بلهه جونگوک بود
جونگوک:خوشحال شدم دیدمتون
ا.ت:تو خوشحال شدی(زیر لب)
تهیونگ و جونگوک به هم دست دادن
و وقتی به من رسید من دستمو جلو بردم که یهو بغلم کرد
ا.ت:آی آی چته ولم کن
جونگکوک:دلم برات تنگ شده بود
ا.ت:نه بابا دیگه چه نقشه ای کشیدی برام
جونگکوک:نقشه؟اومم به لطف جنابعالی دیگه کارای خلاف نمیکنم
Chapter two P17
ا.ت ویو
باهم از عمارت اومدیم بیرون و سوار ماشین سیاه تهیونگ شدیم که خود تهیونگ رانندگی میکرد توی راه حرفی بینمون رد و بدل نشد که بعد ۳۰ مین رسیدیم به مکانی که جشن گرفتن تهیونگ جلوی یه عمارت که تقریبا اندازه عمارت من بود نگه داشت
خودش اول پیاده شد و بعد اومد طرف من و در طرف من رو باز کرد و دستم رو گفتم اومدم بیرون
بعد دست تو دست تهیونگ وارد عمارت شدیم که دیدم هرکی یجا مشغول صحبت منو تهیونگ رفتیم سر یه میز
داشتیم باهم صحبت میکردیم که صدای آشنایی از پشتمون اومد
کوک:اوه اوکی ندیدمتون
ا.ت تو ذهنش:خدا اون کوک نباشه خدااااا
اومد کنار ما که بلهه جونگوک بود
جونگوک:خوشحال شدم دیدمتون
ا.ت:تو خوشحال شدی(زیر لب)
تهیونگ و جونگوک به هم دست دادن
و وقتی به من رسید من دستمو جلو بردم که یهو بغلم کرد
ا.ت:آی آی چته ولم کن
جونگکوک:دلم برات تنگ شده بود
ا.ت:نه بابا دیگه چه نقشه ای کشیدی برام
جونگکوک:نقشه؟اومم به لطف جنابعالی دیگه کارای خلاف نمیکنم
۱۶.۵k
۱۵ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.