my omega
part²
تهیون:خداحافظ "خنده-دست تکون داد"
تیا:اِ سلام جناب جئون "تعظیم"
کوک: اِ اِ این چه کاریه بلند شین
تیا:میشه به تهیون گیتار یاد بدین
کوک:حقیقتا من برای یاد دادن اموزش ندیدم و نمیتونم
تیا:استادتون چی اون که میتونه
کوک:متاسفم ولی استاد من فوت شدن میدونم خیلی از سری قبلی که اینجا بودن نگذشته ولی استاد من بی دلیل از دنیا رفتن "خنده"
تیا:ببخشید واقعا روحشون شاد
تهیون:مامان بریم
ته:خودت بیارش فعلا نمیتونم
تیا:بدو من کار دارم با جناب جئون
ته:منم کار دارم با یونگی " سرد"
تیا:ته اذیت نکن یه امروز
ته:اوکی "سرد"
"تهیونگ و تهیون رفتن"
کوک:میتونم کارتون رو بپرسم
تیا:چرا عاشق خودت نمیکنیش
کوک:کیو ؟"تعجب"
تیا:تو چقدر ساده ای نکنه مادرت بهت نگفته بود باید سریعتر با جفتت ازدواج کنی
کوک:هه الان اینجا وایسادی که چی مادر من مرده نمیتونم کاری بکنم زندگیم فعلا عالیه پس چرا باید یک عالمه سختی بریزم توش
تیا:تو بالاخره باید باهاش ازدواج کنی
کوک:من حتی نمیدونم جفتم کیه لازم نیست هرروز تهدیدم کنی به ازدواج؟!
تیا:جفت تو همون پسری بود که الان با بچم رفت
کوک:من قرار نیست هیچوقت به اجبار ازدواج کنم
تیا:اوک امشب میبینیم
کوک:اوک........خب بچه ها من باید برم خداحافظ"خنده"
ویو کوک
از اون پارک بیرون اومدم و رفتم خونه هوا سرد بود ولی من بدنم داغ کرده بود و اعصابم خرد بود همین که وارد خونه شدم راسته خودمو انداختم توی اب که پدرم پیداش شد هوف دیگه اعصاب یُخ "یُخ=پوچ"
جونگ می:پاشو امشب میان خواستگاریت
کوک:چی؟! ولی امشب سالگرد مامانه
جونگ می:چرا میخوای بری سالگردی کسی که جسدش پیدا نشده "بی تفاوت"
کوک:چون اون مادرمه "بی حال"
جونگ می:پاشو برای شب سرما نخوری یه موقع"رفت"
کوک:تو فقط به فکر خودتی جئون "بلند"
پاشدم رفتم تو اتاقم حالم بد بود درسته سیستم ایمنی بدن من خیلی کمه روی تخت دراز کشیدم که نفهمیدم چطور خوابم برد وقتی بیدار شدم یه نامه روی تخت دیدم "اجازه نداری بری برای سالگرد اون احمق" اعصابم خرد شد احمق؟! هه اون زنشه بغض گلومو چنگ زد ولی کی به حرف اون گوش میده پاشدم لباسمو پوشیدم شلوار مشکی کارگو هودی مشکی و کاپشن کفش های ال استارمو پا کردم و رفتم بیرون از اتاق دیدم نشسته با مهموناش گرم گرفته وقتی دیدم بلند شد اومد سمتم
جونگ می:کجا شال و کلاه کردی
کوک:به تو چه "رفت"
جونگ می:بهت گفتم نرو سر خاک اون احمق
اعصابم بهم ریخت و همینطور که داشتم میرفتم راهمو کج کردم و یکی خوابوندم تو دهنش
کوک:دیگه جرعت کن بهش بگو احمق اون زنت بود جنازش پیدا نشد ولی توکه باور کردی "حرصی"
جونگ می:خون من تو رگاته بعد همچین میکنی جلو مهمون
کوک:خود همون مهمون صبح گفت داره میاد ولی خب سالگرد مهم تره
ادامه دارد
تهیون:خداحافظ "خنده-دست تکون داد"
تیا:اِ سلام جناب جئون "تعظیم"
کوک: اِ اِ این چه کاریه بلند شین
تیا:میشه به تهیون گیتار یاد بدین
کوک:حقیقتا من برای یاد دادن اموزش ندیدم و نمیتونم
تیا:استادتون چی اون که میتونه
کوک:متاسفم ولی استاد من فوت شدن میدونم خیلی از سری قبلی که اینجا بودن نگذشته ولی استاد من بی دلیل از دنیا رفتن "خنده"
تیا:ببخشید واقعا روحشون شاد
تهیون:مامان بریم
ته:خودت بیارش فعلا نمیتونم
تیا:بدو من کار دارم با جناب جئون
ته:منم کار دارم با یونگی " سرد"
تیا:ته اذیت نکن یه امروز
ته:اوکی "سرد"
"تهیونگ و تهیون رفتن"
کوک:میتونم کارتون رو بپرسم
تیا:چرا عاشق خودت نمیکنیش
کوک:کیو ؟"تعجب"
تیا:تو چقدر ساده ای نکنه مادرت بهت نگفته بود باید سریعتر با جفتت ازدواج کنی
کوک:هه الان اینجا وایسادی که چی مادر من مرده نمیتونم کاری بکنم زندگیم فعلا عالیه پس چرا باید یک عالمه سختی بریزم توش
تیا:تو بالاخره باید باهاش ازدواج کنی
کوک:من حتی نمیدونم جفتم کیه لازم نیست هرروز تهدیدم کنی به ازدواج؟!
تیا:جفت تو همون پسری بود که الان با بچم رفت
کوک:من قرار نیست هیچوقت به اجبار ازدواج کنم
تیا:اوک امشب میبینیم
کوک:اوک........خب بچه ها من باید برم خداحافظ"خنده"
ویو کوک
از اون پارک بیرون اومدم و رفتم خونه هوا سرد بود ولی من بدنم داغ کرده بود و اعصابم خرد بود همین که وارد خونه شدم راسته خودمو انداختم توی اب که پدرم پیداش شد هوف دیگه اعصاب یُخ "یُخ=پوچ"
جونگ می:پاشو امشب میان خواستگاریت
کوک:چی؟! ولی امشب سالگرد مامانه
جونگ می:چرا میخوای بری سالگردی کسی که جسدش پیدا نشده "بی تفاوت"
کوک:چون اون مادرمه "بی حال"
جونگ می:پاشو برای شب سرما نخوری یه موقع"رفت"
کوک:تو فقط به فکر خودتی جئون "بلند"
پاشدم رفتم تو اتاقم حالم بد بود درسته سیستم ایمنی بدن من خیلی کمه روی تخت دراز کشیدم که نفهمیدم چطور خوابم برد وقتی بیدار شدم یه نامه روی تخت دیدم "اجازه نداری بری برای سالگرد اون احمق" اعصابم خرد شد احمق؟! هه اون زنشه بغض گلومو چنگ زد ولی کی به حرف اون گوش میده پاشدم لباسمو پوشیدم شلوار مشکی کارگو هودی مشکی و کاپشن کفش های ال استارمو پا کردم و رفتم بیرون از اتاق دیدم نشسته با مهموناش گرم گرفته وقتی دیدم بلند شد اومد سمتم
جونگ می:کجا شال و کلاه کردی
کوک:به تو چه "رفت"
جونگ می:بهت گفتم نرو سر خاک اون احمق
اعصابم بهم ریخت و همینطور که داشتم میرفتم راهمو کج کردم و یکی خوابوندم تو دهنش
کوک:دیگه جرعت کن بهش بگو احمق اون زنت بود جنازش پیدا نشد ولی توکه باور کردی "حرصی"
جونگ می:خون من تو رگاته بعد همچین میکنی جلو مهمون
کوک:خود همون مهمون صبح گفت داره میاد ولی خب سالگرد مهم تره
ادامه دارد
۳.۹k
۱۴ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.