bad girl p: 101
سریع کتمو با گوشیم برداشتم از شرکت زدم بیرون رفتم سمت کافه ای که رفته بودن کل کافه رو گشتم ولی نبود
اخه کجا رفته که به من خبر نداده هرجا میرف قبلش بم میگف
از یکی از گارسون های اونجا پرسیدم که هانا اینجا بوده یانه مشخصاتشو گفتم بش ولی گف خیلی وقته رفته
کوک: اینجا دوربین داره
گارسون: بله داره
کوک: میشه به رئیستون بگید بیان
گارسون: چشم الان میگم شما بشینید
گارسون رف بعد چن دقیقه با ی مرد میانسال اومد
رییس کافه: چه کمکی ازمن برمیاد
کوک: میتونم دوربین های مداربسته رو ببینم
رئیس کافه: برای چی
کوک: گفتم میتونم ببینم یا نه(ترسناک)
رئیس کافه: میتونم بپرسم شما کی هستین
کوک: مطمئنید میخواید بدونید کیم؟
رئیس کافه: چرا مطمئن نباشم
کوک: جئون جونگ کوک هستم
رئیس کافه: اوه اقای جئون معذرت میخوام نشناختمتون
کوک: مهم نیس ولی میخوام دوربینارو چک کنم
رئیس کافه: چشم حتما با من بیاید
باش رفتم سمته ی اتاق فیلم دوربینارو که دیدم فهمیدم هانارو دزدیدن ولی ی چیزی مشکل داش اونم این بود هانا خوب میدونس وقتی کسی اینجوری حمله کنه چیکار باید بکنه ولی چرا اینجا اصلا کاری نمیکرد و انگار تو حال خودش نبود
اگه بلایی سرش اوورده باشن چی داشتم از نگرانی میمردم
از کافه درومدم زنگ زدم به نامی همه چیو براش توضیح دادم
دو روز
هانا ویو
الان3روزی میشه این یارو منو دزدیده
الان روزی بود که قرار بود بمیرم ولی خدایی مرگ باحالی در انتظارمه ی مافیا ب دست ی مافیای دیگه کشته میشه خیلی جالبه نمیدونم الان کوک چیکار میکنه خیلی دلم براش تنگ شده
الان تنها چیزی که میخوام اینه که محکم بغلش کنم
که جانگ با اون افرادش اومدن
جانگ: خب روز مرگت بلاخره رسید
هانا: عالیه پس زودتر کارتو بکن فقط دارم میگما من مرگ پر از دردو ترجیح میدم
جانگ: اونو کع حتما فقط قبلش عشقت باید بیاد که جلو چشم اون جون بدی
هانا: یعنی چی؟
جانگ: ینی به عشقت گفتم بیاد تا مرگ تو با چشای خودش ببینه(پوزخند)
بعده این حرفش رف بیرون
هانا: هوییی عوضی عینه ادم میکشتیم دیگه چرا به کوک گفتی بیاد(داد)
اخه کجا رفته که به من خبر نداده هرجا میرف قبلش بم میگف
از یکی از گارسون های اونجا پرسیدم که هانا اینجا بوده یانه مشخصاتشو گفتم بش ولی گف خیلی وقته رفته
کوک: اینجا دوربین داره
گارسون: بله داره
کوک: میشه به رئیستون بگید بیان
گارسون: چشم الان میگم شما بشینید
گارسون رف بعد چن دقیقه با ی مرد میانسال اومد
رییس کافه: چه کمکی ازمن برمیاد
کوک: میتونم دوربین های مداربسته رو ببینم
رئیس کافه: برای چی
کوک: گفتم میتونم ببینم یا نه(ترسناک)
رئیس کافه: میتونم بپرسم شما کی هستین
کوک: مطمئنید میخواید بدونید کیم؟
رئیس کافه: چرا مطمئن نباشم
کوک: جئون جونگ کوک هستم
رئیس کافه: اوه اقای جئون معذرت میخوام نشناختمتون
کوک: مهم نیس ولی میخوام دوربینارو چک کنم
رئیس کافه: چشم حتما با من بیاید
باش رفتم سمته ی اتاق فیلم دوربینارو که دیدم فهمیدم هانارو دزدیدن ولی ی چیزی مشکل داش اونم این بود هانا خوب میدونس وقتی کسی اینجوری حمله کنه چیکار باید بکنه ولی چرا اینجا اصلا کاری نمیکرد و انگار تو حال خودش نبود
اگه بلایی سرش اوورده باشن چی داشتم از نگرانی میمردم
از کافه درومدم زنگ زدم به نامی همه چیو براش توضیح دادم
دو روز
هانا ویو
الان3روزی میشه این یارو منو دزدیده
الان روزی بود که قرار بود بمیرم ولی خدایی مرگ باحالی در انتظارمه ی مافیا ب دست ی مافیای دیگه کشته میشه خیلی جالبه نمیدونم الان کوک چیکار میکنه خیلی دلم براش تنگ شده
الان تنها چیزی که میخوام اینه که محکم بغلش کنم
که جانگ با اون افرادش اومدن
جانگ: خب روز مرگت بلاخره رسید
هانا: عالیه پس زودتر کارتو بکن فقط دارم میگما من مرگ پر از دردو ترجیح میدم
جانگ: اونو کع حتما فقط قبلش عشقت باید بیاد که جلو چشم اون جون بدی
هانا: یعنی چی؟
جانگ: ینی به عشقت گفتم بیاد تا مرگ تو با چشای خودش ببینه(پوزخند)
بعده این حرفش رف بیرون
هانا: هوییی عوضی عینه ادم میکشتیم دیگه چرا به کوک گفتی بیاد(داد)
۴.۷k
۰۵ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.