رفته اند خاطرات
رفته اند خاطرات
در تغزل من
و من در حسرت
بوی کهنهء کاهگل
.....
دیگر از پنجره های گرم ارتباط
از باور افسانهء دوباره گل شدن غنچه ها
هیچ اثری نیست......🌾🍃🍂🍁
ببین.....اینجا تنها منم
و دود سیگاری
که پیچ تاب میخورند
در نظرم....
میروند بسوی ابدیت.....
اشکی ّاید ریخت
ناله ای باید کرد...
🌾🍃🍂🍁
باز هم خاطره ها امده اند
من دلم گرفته است
گویا که دراین شهر
مسیحا نفسی نیست.....
🌾🍃🍂🍁
در تغزل من
و من در حسرت
بوی کهنهء کاهگل
.....
دیگر از پنجره های گرم ارتباط
از باور افسانهء دوباره گل شدن غنچه ها
هیچ اثری نیست......🌾🍃🍂🍁
ببین.....اینجا تنها منم
و دود سیگاری
که پیچ تاب میخورند
در نظرم....
میروند بسوی ابدیت.....
اشکی ّاید ریخت
ناله ای باید کرد...
🌾🍃🍂🍁
باز هم خاطره ها امده اند
من دلم گرفته است
گویا که دراین شهر
مسیحا نفسی نیست.....
🌾🍃🍂🍁
۱.۱k
۲۸ آذر ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.