پارت ۲۰
پارت ۲۰
در باز کرد با نازنین روبهرو شدم با نیشخند نگام میکرد اینم که مشوک میزنه من نمیدونم چرا این روز ها به همه مشوک میشم نکنه بخاطر حاملگی شکاک شدم یا حس ششم قوی شد نمیدونم اصلا اه
-نمیخوای تعارفم کنی بیام تو
-نکه اومدی مهمونی بیا تو بینیم بابا
اومدم تو رفتم توی حال نشستم نازنین داد زد
-چای یا قهوه
-لواشک
-چی
-نه چای میخوام نه قهوه لواشک
-اوکی هر جور راحتی
اومد توی حال برای خودش توی یک ماگ چای آورده بود برای من لواشک لواشک ها رو که دیدم شیرجه زدم توی دستش با تمام قدرت کشیدم از دستش با تعجب نگام کردی
-فک کنم باز کلاس های بوکس و رزمی رفتی
-نه اصلا
-که اینطور چه خبر ها از وقتی شوهر کردی نه دیگه خبری داریم ازت سرت گرمه شوهر ته ها
جشم غره ای بهش رفتم یک تیکه لواشک توی دهنم کردم
-الکی بهم چشم غره نرو میبینم سینه هات یکم بزرگ شدنا
-میام همین میز رو میکنم توی دهنه تا عصاب ندارم ما از وقتی که ازدواج کردیم نزدیک هم نشدیم
-ازت بعید نیست میز رو نه کوبی هیچ وقت یادم نمیره از دست استادت که ترو یک ترم انداخت بود صندلی کافه رو توی سر اون پسر کوبیدی چون توی کافه بهت شماره داد
خندم گرفت قهقه ای زدم
-اون لحضه واقعا عصاب نداشتم تازه اشم از کلاس کاراته اومد بودم اونو ی لحضه کیس بوکس دیدم کاراته اش کردم
-خدا بگم چیکارت نکنه
تیکه کلام ازم پرید
-راستی نازنین ی چیزی من حامله ام
داشت چای رو میخورد چای از دهنش پرت شد به سرفه افتاد اومدم سمتش کمرش رو چند بار زدم حالش بهتر
-چی گفتی چرا اینجوری به ادم میگی
-یجوری حرف انگار تو باباشی
- باباش کی
هولش دادم -این چه طرز صحبت مگه من هرزه ام
-باشه بابا ی زری زدم مبارک باشه چی بگم خو
در باز کرد با نازنین روبهرو شدم با نیشخند نگام میکرد اینم که مشوک میزنه من نمیدونم چرا این روز ها به همه مشوک میشم نکنه بخاطر حاملگی شکاک شدم یا حس ششم قوی شد نمیدونم اصلا اه
-نمیخوای تعارفم کنی بیام تو
-نکه اومدی مهمونی بیا تو بینیم بابا
اومدم تو رفتم توی حال نشستم نازنین داد زد
-چای یا قهوه
-لواشک
-چی
-نه چای میخوام نه قهوه لواشک
-اوکی هر جور راحتی
اومد توی حال برای خودش توی یک ماگ چای آورده بود برای من لواشک لواشک ها رو که دیدم شیرجه زدم توی دستش با تمام قدرت کشیدم از دستش با تعجب نگام کردی
-فک کنم باز کلاس های بوکس و رزمی رفتی
-نه اصلا
-که اینطور چه خبر ها از وقتی شوهر کردی نه دیگه خبری داریم ازت سرت گرمه شوهر ته ها
جشم غره ای بهش رفتم یک تیکه لواشک توی دهنم کردم
-الکی بهم چشم غره نرو میبینم سینه هات یکم بزرگ شدنا
-میام همین میز رو میکنم توی دهنه تا عصاب ندارم ما از وقتی که ازدواج کردیم نزدیک هم نشدیم
-ازت بعید نیست میز رو نه کوبی هیچ وقت یادم نمیره از دست استادت که ترو یک ترم انداخت بود صندلی کافه رو توی سر اون پسر کوبیدی چون توی کافه بهت شماره داد
خندم گرفت قهقه ای زدم
-اون لحضه واقعا عصاب نداشتم تازه اشم از کلاس کاراته اومد بودم اونو ی لحضه کیس بوکس دیدم کاراته اش کردم
-خدا بگم چیکارت نکنه
تیکه کلام ازم پرید
-راستی نازنین ی چیزی من حامله ام
داشت چای رو میخورد چای از دهنش پرت شد به سرفه افتاد اومدم سمتش کمرش رو چند بار زدم حالش بهتر
-چی گفتی چرا اینجوری به ادم میگی
-یجوری حرف انگار تو باباشی
- باباش کی
هولش دادم -این چه طرز صحبت مگه من هرزه ام
-باشه بابا ی زری زدم مبارک باشه چی بگم خو
۴.۲k
۱۳ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.