برادر غیرتی من
پارت ۳۶
میسو : چون هو به غلط کردن میوفتد
مونا : آدمات میکنم
یون : شرمنده باعث ناراحتیتون شدم خداحا......
هوجو بلندم کرد
یون : عهههههههههههه ولم کن
هوجو : تو هم همین کلمه هارو بلدی
چون هو : منم رطبه دوم هستم
هوجو : هر هر خندیدم رطبه دو جلوته
یون : تو رطبت ۸۹۹۹ عه بی عرضه
که هوجو بردم بیرون و سریع بردم دم در
یون : من نمیام تو
هوجو : چرا
یون : یاد آجوما میوفتم
هوجو : هوففففففففففففففففففففففففففف
خودم رفتم تو
یون : خداحافظ
رفتم تو اتاقم
ویوی هوجو
که یهو رفت تو اتاقش و درو قفل کرد
رفتم دم در اتاقش
هوجو : یون درو چرا قفل کردی
دیدم که هیچ جوابی نمیده
سریع زنگ زدم به یونا
شروع مکالمه
هوجو: یونا یون رفته تو اتاقش و درو قفل کرده چیکار کنم
یونا : آروم باش این کارو بعد مرگ همه میکنه
هوجو : چه کنم کی از اتاقش میاد بیرون
یونا : نمیتونی کاری کنی و معلوم نیست
پایان مکالمه
قطع کرد
دو هفته بعد
همه جمع شده بودن اینجا ولی یون تو این دو هفته از اتاقش بیرون نیومده بود
ته : خب چه خبر
هوجو : هیچ خبری نیست
آیو : چرا اومدیم اینجا
لیا : تو هنوز سیاه تنته
هوجو : نمیشه کاری کرد
یونا : میدونم سخته حالا معرفی نمیکنی
میسو : من میسوعم ۱۷ سالمه و پسر خانم مینم
هاری : من هاریم ۲۵ سالمه و دختر خانم مینم
جیمین : یکی بزرگ تر از هانول
هاری : هانول
هانول : هاری
هاری : سلام بزغاله بلخره پیدات شد
هانول : های شامپانزه قیافتو بعد چهار ماه دیدم
هوجو : همو میشناسین
هانول : رفیق صمیمی هستیم خره
میسو : او کشف کردم رفیقت کیه خجالت بکش بچه هم داره
هاری : خفه پدصگ
که یهو یون از اتاقش اومد بیرون
یون : سلام ( بی حال )
میسو : این چشه
یونا : از روز مسابقه خودشو حبس کرده
آیو : خرس از غار بیرون آمد
جیمین : آیو
سریع رفتم پیشش
هوجو : حالت خوبه چرا خودتو حبس کردی ......
یون : خ....و....ب....م ( بی حال )
سوجون : چشماتو باز کن
چشماش و باز کرد
ته : چرا سرخیش بیشتر شده
یونا : بابا تو میدونستی
هاری : میسو
میسو : زیاد شدن رنگ چشم قرمز نشون دهنده ی نفرت زیاد خود
دارنده ی چشم از خودشه
هوجو : وایسا دستاتو بده
یون : ا..ن..ق..د..ر. گ..ی..ر. ن..د..ه ( بی حال )
هوجو : ولت میکنم حالا بیا پایین
یون : نه نه من نمیام فقط اومدم بابت کارم عذرخواهی کنم
همه : چه کاری
رفت تو اتاقش
هوجو : هنوزم بخاطر اینکه جلوی آجوما رو نگرفته خودشو سرزنش میکنه
آیو : اشکال ندارع خودت بیا پایین
رفتم پایین
یه نیم ساعتی حرف زدیم و یونجی و یونگی و اون وو و بزرگ تر ها رفتن
هاری : الان ماییم خب یه فیلم غمگین بزارید ببینیم
که میسو رفت یونو از اتاقش بیرون آورد
میسو : بیا دیگه
یون : باشه ( بی حال )
هاری : دو هفته اونجا بودی گشنه نشدی
یونا : اون هیچ وقت غذا نمیخوره حالا چی بشه
میسو : بشین
یون :......
✨🐾
میسو : چون هو به غلط کردن میوفتد
مونا : آدمات میکنم
یون : شرمنده باعث ناراحتیتون شدم خداحا......
هوجو بلندم کرد
یون : عهههههههههههه ولم کن
هوجو : تو هم همین کلمه هارو بلدی
چون هو : منم رطبه دوم هستم
هوجو : هر هر خندیدم رطبه دو جلوته
یون : تو رطبت ۸۹۹۹ عه بی عرضه
که هوجو بردم بیرون و سریع بردم دم در
یون : من نمیام تو
هوجو : چرا
یون : یاد آجوما میوفتم
هوجو : هوففففففففففففففففففففففففففف
خودم رفتم تو
یون : خداحافظ
رفتم تو اتاقم
ویوی هوجو
که یهو رفت تو اتاقش و درو قفل کرد
رفتم دم در اتاقش
هوجو : یون درو چرا قفل کردی
دیدم که هیچ جوابی نمیده
سریع زنگ زدم به یونا
شروع مکالمه
هوجو: یونا یون رفته تو اتاقش و درو قفل کرده چیکار کنم
یونا : آروم باش این کارو بعد مرگ همه میکنه
هوجو : چه کنم کی از اتاقش میاد بیرون
یونا : نمیتونی کاری کنی و معلوم نیست
پایان مکالمه
قطع کرد
دو هفته بعد
همه جمع شده بودن اینجا ولی یون تو این دو هفته از اتاقش بیرون نیومده بود
ته : خب چه خبر
هوجو : هیچ خبری نیست
آیو : چرا اومدیم اینجا
لیا : تو هنوز سیاه تنته
هوجو : نمیشه کاری کرد
یونا : میدونم سخته حالا معرفی نمیکنی
میسو : من میسوعم ۱۷ سالمه و پسر خانم مینم
هاری : من هاریم ۲۵ سالمه و دختر خانم مینم
جیمین : یکی بزرگ تر از هانول
هاری : هانول
هانول : هاری
هاری : سلام بزغاله بلخره پیدات شد
هانول : های شامپانزه قیافتو بعد چهار ماه دیدم
هوجو : همو میشناسین
هانول : رفیق صمیمی هستیم خره
میسو : او کشف کردم رفیقت کیه خجالت بکش بچه هم داره
هاری : خفه پدصگ
که یهو یون از اتاقش اومد بیرون
یون : سلام ( بی حال )
میسو : این چشه
یونا : از روز مسابقه خودشو حبس کرده
آیو : خرس از غار بیرون آمد
جیمین : آیو
سریع رفتم پیشش
هوجو : حالت خوبه چرا خودتو حبس کردی ......
یون : خ....و....ب....م ( بی حال )
سوجون : چشماتو باز کن
چشماش و باز کرد
ته : چرا سرخیش بیشتر شده
یونا : بابا تو میدونستی
هاری : میسو
میسو : زیاد شدن رنگ چشم قرمز نشون دهنده ی نفرت زیاد خود
دارنده ی چشم از خودشه
هوجو : وایسا دستاتو بده
یون : ا..ن..ق..د..ر. گ..ی..ر. ن..د..ه ( بی حال )
هوجو : ولت میکنم حالا بیا پایین
یون : نه نه من نمیام فقط اومدم بابت کارم عذرخواهی کنم
همه : چه کاری
رفت تو اتاقش
هوجو : هنوزم بخاطر اینکه جلوی آجوما رو نگرفته خودشو سرزنش میکنه
آیو : اشکال ندارع خودت بیا پایین
رفتم پایین
یه نیم ساعتی حرف زدیم و یونجی و یونگی و اون وو و بزرگ تر ها رفتن
هاری : الان ماییم خب یه فیلم غمگین بزارید ببینیم
که میسو رفت یونو از اتاقش بیرون آورد
میسو : بیا دیگه
یون : باشه ( بی حال )
هاری : دو هفته اونجا بودی گشنه نشدی
یونا : اون هیچ وقت غذا نمیخوره حالا چی بشه
میسو : بشین
یون :......
✨🐾
۵.۰k
۰۱ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.