مافیای عاشق پارت ۸
یعنی اینجا هم لو رفته ....تهیونگ:نمی دونم بکشیمش ....کوک:حرف الکی نزن ..بکشیمش(ادایه ته رو در آورد)ته:خب لو رفته باشیم چی ....کوک:خودمم امروز احساس می کردم یکی تعقیبم می کرد .....اصلا وایسا خودم بیام ...رفتم توی اتاقی که اون دختره رو گرفته بودن رفتم با چیزی که دیدم شاخ در آوردم یعنی اون فهمیده ...نباید در این حد ریسک می کردم ....الان باید چکار کنم ...اگر بخاطرش ترکم کنه چی ....ا.ت بیهوش وسط اتاق شکنجه روی صندلی بسته شده بود اگر تا الان به هوش میومد باید چیکار می کردم زود براید استایل بغلش کردم بردم گذاشتمش توی اتاقم روی تخت از دستش عصبانی بودم دیدم داره به هوش میاد ....
ا.ت ویو
اههه سرم آروم چشمام رو باز کردم دیدم توی اتاقم هستم یکی هم بالای سرم هست یه ذره تکون خوردم ا.ت:جونگ کوک ....کوک:ا.ت حالت خوبه اتفاقی واسط نیوفتاده ....ا.ت:من کجام ....کوک (باصدای نسبتا بلند)ا.ت این چه کاری بود کردی اتفاقی واسط می افتاد باید چی کار می کردم
(کوک ویو
یگه عصبانیتم خودش نشون داد در هر صورت نباید اینکار رو می کرد باید با قهر کردن باش تنبیهش کنم با اینکه خودم مقصرم ولی اونم دست کمی توی این اتفاق نداره ....واقعا اگر احتیاط نمی کردم و امروز می کشتنش باید چی کار می کردم )
ا.ت :مگه چیکار کردم ....هنوز گیج بودم نمی فهمیدم چیکار کردم که یاد عمارت و اسلحه و اینا افتادم خواستم از کوک بپرسم که عصبانی از اونجا رفت .....چند دقیقه ای تنها بودم داشتم به این فکر می کردم که الان کجام ....ساعت چنده.... کوگ چرا اینکارو کرد.. کوک دارهچیکار می کنه.... چرا کوک عصبانی هست
توی فکرام غرق شده بودم که در باز شد و یه پسره ازش اومد داخل منم بلند شدم نشستم تهیونگ:سلام شما باید خانم ا.ت باشید .....هااا این چی میگه این چرا اسم منو می دونه کوک می دونی الان این اومده پیش من ......تهیونگ:من تهیونگ هستم ته صدام می کنن من دستیار و رفیق جونگ کوکم اومدم اینجا تا چند تا چیز رو بهتون بگم .....ا.ت:سلام .....تهیونگ:خب از اولش شروع می کنم جونگ کوک شغلی داره که کسی نباید ازش باخبر بشه به خصوص شما که حالا دیگه با خبر شدی د
ا.ت:چرا نباید بفهمم ...خنده ای کرد و صندلی رو آورد و روش نشست ...تهیونگ:خب شغل جونگ کوک مافیا هیت بزرگ ترین مافیای کره ....جونگ کوک جانشین پدرش هست و تقریبا دو ماهی هست که مافیا شده ....جونگ کوک تو رو خیلی دوست داره و اصلا دلش نمی خواد که آسیب ببینی برای همین عصبانی بود ...ا.ت:داری شوخی می کنی .....تهیونگ:نه شوخی ندارم الان کاملا جدیم.....و یه چیزی کوک الان عصبانی هست آرومش می کنم می فرستم پیشت چیزی نیاز داشتی بهم بگو من می رم دیگه ترو تنها می زارم که فکر کنی ....بلند شد و رفت
ا.ت ویو
اههه سرم آروم چشمام رو باز کردم دیدم توی اتاقم هستم یکی هم بالای سرم هست یه ذره تکون خوردم ا.ت:جونگ کوک ....کوک:ا.ت حالت خوبه اتفاقی واسط نیوفتاده ....ا.ت:من کجام ....کوک (باصدای نسبتا بلند)ا.ت این چه کاری بود کردی اتفاقی واسط می افتاد باید چی کار می کردم
(کوک ویو
یگه عصبانیتم خودش نشون داد در هر صورت نباید اینکار رو می کرد باید با قهر کردن باش تنبیهش کنم با اینکه خودم مقصرم ولی اونم دست کمی توی این اتفاق نداره ....واقعا اگر احتیاط نمی کردم و امروز می کشتنش باید چی کار می کردم )
ا.ت :مگه چیکار کردم ....هنوز گیج بودم نمی فهمیدم چیکار کردم که یاد عمارت و اسلحه و اینا افتادم خواستم از کوک بپرسم که عصبانی از اونجا رفت .....چند دقیقه ای تنها بودم داشتم به این فکر می کردم که الان کجام ....ساعت چنده.... کوگ چرا اینکارو کرد.. کوک دارهچیکار می کنه.... چرا کوک عصبانی هست
توی فکرام غرق شده بودم که در باز شد و یه پسره ازش اومد داخل منم بلند شدم نشستم تهیونگ:سلام شما باید خانم ا.ت باشید .....هااا این چی میگه این چرا اسم منو می دونه کوک می دونی الان این اومده پیش من ......تهیونگ:من تهیونگ هستم ته صدام می کنن من دستیار و رفیق جونگ کوکم اومدم اینجا تا چند تا چیز رو بهتون بگم .....ا.ت:سلام .....تهیونگ:خب از اولش شروع می کنم جونگ کوک شغلی داره که کسی نباید ازش باخبر بشه به خصوص شما که حالا دیگه با خبر شدی د
ا.ت:چرا نباید بفهمم ...خنده ای کرد و صندلی رو آورد و روش نشست ...تهیونگ:خب شغل جونگ کوک مافیا هیت بزرگ ترین مافیای کره ....جونگ کوک جانشین پدرش هست و تقریبا دو ماهی هست که مافیا شده ....جونگ کوک تو رو خیلی دوست داره و اصلا دلش نمی خواد که آسیب ببینی برای همین عصبانی بود ...ا.ت:داری شوخی می کنی .....تهیونگ:نه شوخی ندارم الان کاملا جدیم.....و یه چیزی کوک الان عصبانی هست آرومش می کنم می فرستم پیشت چیزی نیاز داشتی بهم بگو من می رم دیگه ترو تنها می زارم که فکر کنی ....بلند شد و رفت
۱۳۰.۳k
۱۵ اردیبهشت ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۳۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.