نزدیکم نیا; p1
با صدای الارم گوشیم نگاهمو از اینه گرفتم و روی تختم نشستم گوشیمو برداشتم بی اختیار لبخندی زدم پیام از طرف یونگی بود
_دارم میام دنبالت.
لبخندم محو شد پیام دادم
+الان نمیتونم
به دیوار روبهروم زل زدم یه دیقه بعد دوباره صدای گوشیم بلند شد
_الان یه هفتس ک من کارام سبک تر شده دقیقا توی همین هفته ک کلی میتونستیم باهم باشیم تو هر روز میگی نمیتونم بیام؟دقیقا مشکل چیه ؟
(یه هفته بود کرونا گرفته بودم و چون نمیخواستم یونگی نگران بشه بهش نگفتم و تو این ی هفته هم نرفتم پیشش ک مریض نشه )
+کار دارم همین باور کن نمیتونم
_دلیل قانع کننده ای نیست من دارم راه میوفتم
+نه یونگی نیا
_ا/ت من دارم عصبانی میشم چرا نه؟
(تصمیم گرفتم بهش بگم چاره ای نداشتم)
+من مریض شدم برا همین نمیام نمیخواستم نگرانت کنم برا همین بهت نگفتم
(حدود دو دقیقه هیچ پیامی نیومد با نگرانی تو سکوت به گوشیم خیره شدم و منتظر جوابش بودم )
_من باید اخرین نفری باشم ک میفهمه؟
(با دست زدم رو پیشونیم)
+خودتم میدونی من همچین قصدی نداشتم فق نمیخواستم نگرانت کنم همین
_دارم راه میوفتم
+یونگی توروخدا نیا مریض میشی
_ ۵ دیقه دیگه بیا پایین
+به یه شرط فق
_ خب؟
+از دور ببین توروخدا نزدیکم نیا وگرنه نمیام پایین
_اوک ۵ دیقه دیگ دم در باش
با هیجان بلند شدم بعد از یه هفته میخواستم یونگی رو ببینم دلم براش ی دره شده بود ولی دودل بودم نمیخواستم مریضش کنم
پاشدم لباسمو عوض کردم ارایشمو درست کردم و روی صندلی ب انتظار یونگی نشستم
_دارم میام دنبالت.
لبخندم محو شد پیام دادم
+الان نمیتونم
به دیوار روبهروم زل زدم یه دیقه بعد دوباره صدای گوشیم بلند شد
_الان یه هفتس ک من کارام سبک تر شده دقیقا توی همین هفته ک کلی میتونستیم باهم باشیم تو هر روز میگی نمیتونم بیام؟دقیقا مشکل چیه ؟
(یه هفته بود کرونا گرفته بودم و چون نمیخواستم یونگی نگران بشه بهش نگفتم و تو این ی هفته هم نرفتم پیشش ک مریض نشه )
+کار دارم همین باور کن نمیتونم
_دلیل قانع کننده ای نیست من دارم راه میوفتم
+نه یونگی نیا
_ا/ت من دارم عصبانی میشم چرا نه؟
(تصمیم گرفتم بهش بگم چاره ای نداشتم)
+من مریض شدم برا همین نمیام نمیخواستم نگرانت کنم برا همین بهت نگفتم
(حدود دو دقیقه هیچ پیامی نیومد با نگرانی تو سکوت به گوشیم خیره شدم و منتظر جوابش بودم )
_من باید اخرین نفری باشم ک میفهمه؟
(با دست زدم رو پیشونیم)
+خودتم میدونی من همچین قصدی نداشتم فق نمیخواستم نگرانت کنم همین
_دارم راه میوفتم
+یونگی توروخدا نیا مریض میشی
_ ۵ دیقه دیگه بیا پایین
+به یه شرط فق
_ خب؟
+از دور ببین توروخدا نزدیکم نیا وگرنه نمیام پایین
_اوک ۵ دیقه دیگ دم در باش
با هیجان بلند شدم بعد از یه هفته میخواستم یونگی رو ببینم دلم براش ی دره شده بود ولی دودل بودم نمیخواستم مریضش کنم
پاشدم لباسمو عوض کردم ارایشمو درست کردم و روی صندلی ب انتظار یونگی نشستم
۵.۹k
۲۵ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.