توان شباهتم £.......p2
یک هفته بعد ....
پسرک با لباس های مشکی و خاک خورده اش بغل سنگ قبر ملکه ی تابستونی هاش نشسته بود ... زیر چشماش سیاه شده بود چشمای طوفانیش مظلوم تر از همیشه بودن و رنگ خونی به خودشون گرقته بودن .... پسرک خسته تر از همیشه داغون تر از همیشه بود ... به تنها اسمی که زل زده بود اسم عشقش روی سنگ بود ...........
تهیونگ : سلام ... خوبی عزیزم (بغض)سردت نیس ؟ هروقت دلم میگرفت ... دردودل هامو به تو میگفتم ..الان به کی بگم ؟ دلم ازت گرفته ،اینو به کی بگم ؟ (گریه )چطور تونستی .... چطور تونستی تنهام بزاری ... داغیه این غم و چطور تحمل کنم من ... چطور ؟ .. پاشو جواب ام و بده .... چطور تحمل کنم چطور؟ (داد و گریه )
هر لحظه از زندگیم دلتنگت میشم ... انقدر دلتنگ که هیچ کس هیچ چشمی به غیر خودت نمیتونه بفهمه چقدر دلتنگ شدم هیچ چشمی نمیتونه این درد منو ببینه .... پاشو ببین ... (داد و گریه )پاشو درد منو بخون ... بخون از چشمام ... پاشو یوری پاشو با اون چشای سبزت بهم خیره شو ... بهم خیره شو این درد و بفهم ( گریه )پاشو ببین باهام چیکار کردی ( گریه )
میدونی اونی که میره فقط میره ولی اونی که میمونه درد می کشه ، غصه میخوره
، بغض می کنه ، اشک می ریزه و تمام اینها روحش و به آتش میکشه
و تو انتظار بازگشت کسی که هرگز برنمیگرده
آروم آروم خاکستر میشه (بغض)
من خاکستر شدم .... اما یوری بهت قول میدم ....قول میدم کسی که ترو از من گرفت و (دستش و مشت میکنه)جوری زجرش بدم که هفت نسل آینده ازش یاد کنن .... جوری بکشمش که مرغ های آسمون براش اشک بریزن ...... اون دکتری که تو رو عمل کرد و عملش ناموفق شد و تو رو از من گرفت .... کاری میکنم تمام استخون های بدنش بلرزن از درد به زمین چنگ بزنه و ازم خواهش کنه که بکشمش ....بهت قول میدم یوری ...
تهیونگ ...
از شدت اصبانیت نمیتونستم شماره هارو بگیرم ... اشکای لعنتیم نمیذاشتن صفحه ی گوشی رو ببینم ... با پشت دستم پسشون زدم و شماره کوک و گرفتم .... بعد از دو تا بوق برداشت
تهیونگ : جراحی که یوری رو عمل کرد و واسم پیدا کن .. زود ببرش به کشتارگ.اه پیش اون جنازه ها بزارش و منو صدا کن تا بیام
کوک : باشه..... حالت خوبه ؟ (آروم )
تهیونگ : حال من بعد یوری هیچ تعریفی نداره
کوک : باشه مواظب خودت باش ... ولی اون جراح هیچ گناهی ...
داشت چی میگف کوک ؟ نزاشتم حرفشو کامل کنه داد زدم
تهیونگ: چه گناهی ؟؟؟ هان ؟؟؟ اون یوری منو نجات نداد ؟؟؟ میفهمی ؟؟(بلند) اون لجن و واسم پیدا کن کوک حد خودتو بدون تو فقط یه دستیاری همین ...حق دخالت نداری
دیگه چیزی نگفتم و گوشیه لعنتی رو قط کردم
@suzan.intp♠︎
پسرک با لباس های مشکی و خاک خورده اش بغل سنگ قبر ملکه ی تابستونی هاش نشسته بود ... زیر چشماش سیاه شده بود چشمای طوفانیش مظلوم تر از همیشه بودن و رنگ خونی به خودشون گرقته بودن .... پسرک خسته تر از همیشه داغون تر از همیشه بود ... به تنها اسمی که زل زده بود اسم عشقش روی سنگ بود ...........
تهیونگ : سلام ... خوبی عزیزم (بغض)سردت نیس ؟ هروقت دلم میگرفت ... دردودل هامو به تو میگفتم ..الان به کی بگم ؟ دلم ازت گرفته ،اینو به کی بگم ؟ (گریه )چطور تونستی .... چطور تونستی تنهام بزاری ... داغیه این غم و چطور تحمل کنم من ... چطور ؟ .. پاشو جواب ام و بده .... چطور تحمل کنم چطور؟ (داد و گریه )
هر لحظه از زندگیم دلتنگت میشم ... انقدر دلتنگ که هیچ کس هیچ چشمی به غیر خودت نمیتونه بفهمه چقدر دلتنگ شدم هیچ چشمی نمیتونه این درد منو ببینه .... پاشو ببین ... (داد و گریه )پاشو درد منو بخون ... بخون از چشمام ... پاشو یوری پاشو با اون چشای سبزت بهم خیره شو ... بهم خیره شو این درد و بفهم ( گریه )پاشو ببین باهام چیکار کردی ( گریه )
میدونی اونی که میره فقط میره ولی اونی که میمونه درد می کشه ، غصه میخوره
، بغض می کنه ، اشک می ریزه و تمام اینها روحش و به آتش میکشه
و تو انتظار بازگشت کسی که هرگز برنمیگرده
آروم آروم خاکستر میشه (بغض)
من خاکستر شدم .... اما یوری بهت قول میدم ....قول میدم کسی که ترو از من گرفت و (دستش و مشت میکنه)جوری زجرش بدم که هفت نسل آینده ازش یاد کنن .... جوری بکشمش که مرغ های آسمون براش اشک بریزن ...... اون دکتری که تو رو عمل کرد و عملش ناموفق شد و تو رو از من گرفت .... کاری میکنم تمام استخون های بدنش بلرزن از درد به زمین چنگ بزنه و ازم خواهش کنه که بکشمش ....بهت قول میدم یوری ...
تهیونگ ...
از شدت اصبانیت نمیتونستم شماره هارو بگیرم ... اشکای لعنتیم نمیذاشتن صفحه ی گوشی رو ببینم ... با پشت دستم پسشون زدم و شماره کوک و گرفتم .... بعد از دو تا بوق برداشت
تهیونگ : جراحی که یوری رو عمل کرد و واسم پیدا کن .. زود ببرش به کشتارگ.اه پیش اون جنازه ها بزارش و منو صدا کن تا بیام
کوک : باشه..... حالت خوبه ؟ (آروم )
تهیونگ : حال من بعد یوری هیچ تعریفی نداره
کوک : باشه مواظب خودت باش ... ولی اون جراح هیچ گناهی ...
داشت چی میگف کوک ؟ نزاشتم حرفشو کامل کنه داد زدم
تهیونگ: چه گناهی ؟؟؟ هان ؟؟؟ اون یوری منو نجات نداد ؟؟؟ میفهمی ؟؟(بلند) اون لجن و واسم پیدا کن کوک حد خودتو بدون تو فقط یه دستیاری همین ...حق دخالت نداری
دیگه چیزی نگفتم و گوشیه لعنتی رو قط کردم
@suzan.intp♠︎
۴.۷k
۰۶ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.