'شوالیه'
'شوالیه'
"part 54"
ـــــــــــــــــــــــــــــ
_جفتک که نمیندازی؟
_نمیدونم.
_اما من میندازم.مواظب خودت باش.من خوابیدم.شب بخیر.
_به این زودی؟
_آره میخام هرچه زودتر فردا بشه و از اینجا خلاص بشم.
_باشه پس منم میخابم.شب بخیر.
باروشی که بک بهم یاد داده بود گوشامو کامل بستمو و درسکوت
کامل
به خاب رفتم.به امید آزادی
*************
با احساس تکون های شدید از خاب بیدار شدم و قیافه ی داغون و
عصبیه بک رو دیدم.شروع کرد به حرف زدن اما من صدایی
نمیشنیدم.یادم اومد که گوشام بستس.
من:چیشده؟
بک:چیشده؟مگه کری 3ساعته دارم صدات میکنم؟
_گوشام بسته بود.
_مگه نگفتم گوشاتو نبند.خطرناکه.یه موقع یه اتفاقی میوفته و تو
خاب
میمونی.
_بیخیال حالا بگو چرا صدام کردی؟
_اولا که رسما به غلط کردن افتادم که دیشب اینجا خوابیدم.تو
خاب
کیو میزدی که ضربه های واقعیشو من میخوردم؟
_تهیونگ گور به گور شدرو میزدم.
_تو واقعیت ناکام موندی توخاب میوفتی به جونش که منه
بدبخت به
جاش کتلت میشم.
_دیدم چقد ضربه ها با حس واقعی میخورد بهش پس به تو
میخورد.
با تاسف سرتکون داد:خب از این بگذریم.دوما الان میخان خون بیارن.تو نباید خاب باشی.
_خیلی خب باوا بیدارم.کی میارن؟
_الاناس که بیارن دیگه.
_تهیونگو نبردن؟
_نگرانشی؟
_به قیافه ی من میخوره نگران اون عوضی باشم؟
_نه.
_پس زر نزن.من نگران خودمم که قراره یه درد بزرگو تحمل کنم.
_تازه تو شانس آوردی قدیما هرروز میبردنش اما نمیدونم چرا
جدیدنا
چند روز درمیون میبرنش.حتما یه مشکلی پیش اومده.
_الان تو ناراحت اینی که تهیونگو نمیبرن یا ناراحت آدما؟
_هیچ کدوم.
_اه لعنتی اگه این پیوند مسخره نبود حاضربودم هر روز روش آزمایش انجام بدن و من حال کنم.الان من خودم دارم همون
دردو
میکشم.
_حالا که به لطف اون داریم از این مخمصه خلاص میشیم یکم
باهاش
خوب باش.
_خوب بودن با اون مثه این میمونه که به خودم فحش بدم.اصن
نگاه
همین الان میبینمش ازعصبانیت درحالت انفجار قرار میگیرم.
_چه جفتی بشین شما 2 تا.
_به جای کلمه جفت از دشمن استفاده کن بک.
توهمین لحظه در باز شدو جام های خون رو آوردن.هیچوقت از
این
باز شدن در خوشم نیومده بود که حالا انقد با باز شدنش از
خوشحالی درحاله بال درآوردن بودم.همه جام هامونو برداشتیم.
ـــــــــــــــــــــــ
شرط:۱۲ لایک💜
"part 54"
ـــــــــــــــــــــــــــــ
_جفتک که نمیندازی؟
_نمیدونم.
_اما من میندازم.مواظب خودت باش.من خوابیدم.شب بخیر.
_به این زودی؟
_آره میخام هرچه زودتر فردا بشه و از اینجا خلاص بشم.
_باشه پس منم میخابم.شب بخیر.
باروشی که بک بهم یاد داده بود گوشامو کامل بستمو و درسکوت
کامل
به خاب رفتم.به امید آزادی
*************
با احساس تکون های شدید از خاب بیدار شدم و قیافه ی داغون و
عصبیه بک رو دیدم.شروع کرد به حرف زدن اما من صدایی
نمیشنیدم.یادم اومد که گوشام بستس.
من:چیشده؟
بک:چیشده؟مگه کری 3ساعته دارم صدات میکنم؟
_گوشام بسته بود.
_مگه نگفتم گوشاتو نبند.خطرناکه.یه موقع یه اتفاقی میوفته و تو
خاب
میمونی.
_بیخیال حالا بگو چرا صدام کردی؟
_اولا که رسما به غلط کردن افتادم که دیشب اینجا خوابیدم.تو
خاب
کیو میزدی که ضربه های واقعیشو من میخوردم؟
_تهیونگ گور به گور شدرو میزدم.
_تو واقعیت ناکام موندی توخاب میوفتی به جونش که منه
بدبخت به
جاش کتلت میشم.
_دیدم چقد ضربه ها با حس واقعی میخورد بهش پس به تو
میخورد.
با تاسف سرتکون داد:خب از این بگذریم.دوما الان میخان خون بیارن.تو نباید خاب باشی.
_خیلی خب باوا بیدارم.کی میارن؟
_الاناس که بیارن دیگه.
_تهیونگو نبردن؟
_نگرانشی؟
_به قیافه ی من میخوره نگران اون عوضی باشم؟
_نه.
_پس زر نزن.من نگران خودمم که قراره یه درد بزرگو تحمل کنم.
_تازه تو شانس آوردی قدیما هرروز میبردنش اما نمیدونم چرا
جدیدنا
چند روز درمیون میبرنش.حتما یه مشکلی پیش اومده.
_الان تو ناراحت اینی که تهیونگو نمیبرن یا ناراحت آدما؟
_هیچ کدوم.
_اه لعنتی اگه این پیوند مسخره نبود حاضربودم هر روز روش آزمایش انجام بدن و من حال کنم.الان من خودم دارم همون
دردو
میکشم.
_حالا که به لطف اون داریم از این مخمصه خلاص میشیم یکم
باهاش
خوب باش.
_خوب بودن با اون مثه این میمونه که به خودم فحش بدم.اصن
نگاه
همین الان میبینمش ازعصبانیت درحالت انفجار قرار میگیرم.
_چه جفتی بشین شما 2 تا.
_به جای کلمه جفت از دشمن استفاده کن بک.
توهمین لحظه در باز شدو جام های خون رو آوردن.هیچوقت از
این
باز شدن در خوشم نیومده بود که حالا انقد با باز شدنش از
خوشحالی درحاله بال درآوردن بودم.همه جام هامونو برداشتیم.
ـــــــــــــــــــــــ
شرط:۱۲ لایک💜
۵۷۲
۳۰ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.