U^was your cousin until..... ^U
U^was your cousin until..... ^U
U^part_⁹ ^U
جونگکوک: دختر اروم.. سگ افتاده دنبالت این وقت صبح ؟
ا.ت: وای کوکی کلی کار دارم تازه جانگ شین هم ساعت ۹ هواپیماش فرود میاد میخوام برم فرودگاه استقبالش
جونگکوک: عه منم میخوام برم فرودگاه
ا.ت: خب من دیگه با راننده نمیرم با تو میام
جونگکوک: باش
ب/ا: صبح شما هم بخیر
ا.ت: صبح بخیر به همگی
جونگکوک: صبحتون بخیر
همه: صبح بخیر
همشون نشستن و صبحونه خوردن
ا.ت: خب من دیگه برم دیرم شد ساعت ۸ و نیمه
جونگکوک: منم میرم
ب/ج: باشه
همه خداحافظی کردن و ا.ت و جونگکوک باهم به سمت فرودگاه حرکت کردن جونگکوک رانندگی میکرد... وسط راه حرفی بینشون رد و بدل نشد که ا.ت سکوت رو شکست
ا.ت: کوک
جونگکوک: بگو
ا.ت: بد اخلاق
جونگکوک: حرفتو بزن.. نمیتونم نگاهت کنم دارم رانندگی میکنم
ا.ت: باش.. مامانم و مامانت میدونن
جونگکوک: چیو
ا.ت: مسئله ی ازدواج
جونگکوک: اره.. بابام موقعی که از پارکینگ عمارت خارج شدیم بهم پیام داد که بهشون گفته و خوشحال شدن
ا.ت: ولی کسی بهت پیام نداد اون موقع
جونگکوک: سرت توی گوشیت بود
ا.ت: عا راست میگی حواسم نبود
جونگکوک: رسیدیدم
ا.ت: واییی ساعت ۹ و ۲۰ دقیقست
جونگکوک ماشین و پارک کرد و با ا.ت پیاده شدن و رفتن داخل فرودگاه کمی منتظر موندن که جانگشین چمدون به دست جلوشون ظاهر شد
ا.ت: جانگشینننن
ا.ت پرید بغل جانگشین
جانگشین: منم از دیدنت خوشحالم
جونگکوک: سلام جانگ شین
جانگشین: سلام (لبخند)
ا.ت: دلم برات تنگ شده بود بی مزه
جانگشین: 😐
جونگکوک: هعی اون دوسته منه
جانگشین: ا.ت خفه شد....
ا.ت: خب دوست نامزدم...
ا.ت فهمید که چه گندی زده سری از جانگشین جدا شد
جانگشین: نامزد؟
جونگکوک: بریم برات توضیح میدم
جانگشین: خیلی خب
سه تاشون راه افتادن سمت پارکینگ که ا.ت اروم رفت جفت جونگکوک و بهش گفت
ا.ت: میخوای بهش بگی(اروم)
جونگکوک: اون با ما زندگی میکنه تازه بلخره میفهمه که(اروم)
جانگشین: چی پچ پچ میکنید ها من رگ کنجکاویم گل کردههه
جونگکوک: جانگشین تو برو صندلی عقب بشین ا.ت جلو میشینه
جانگشین: جانم؟
ا.ت: چیزه نه من باید برم ارایشگاه برای ترمیم ناخنام پس صندلی عقب میشینم
جونگکوک: خیلی خب جانگشین بشین ا.ت و میرسونیم ارایشگاه بعد برات توضیح میدم
جانگشین: باش
همشون نشستن توی ماشین و بعد چند مین ا.ت و رسوندن و رفتن... بین راه جونگکوک اتفاقای این چند روز رو به جانگشین گفت
جانگشین: واوو... یعنی ا.ت زن داداشم میشه😳
جونگکوک: اوم
جانگشین: اگه تهیونگ میومد خاستگاری ا.ت چی؟
جونگکوک: خب ا.ت بچه که نیست ردش میکرد
جانگشین: اها پس کی نامزد میکنید
جونگکوک: نمیدونم
گوشی کوک زنگ خورد
جونگکوک: جواب میدم
*مکالمه ی کوک*
ب/ج: الو
جونگکوک: سلام... بله بابا
...
لباسی که برای ا.ت گذاشتم برای پارت هشته
U^part_⁹ ^U
جونگکوک: دختر اروم.. سگ افتاده دنبالت این وقت صبح ؟
ا.ت: وای کوکی کلی کار دارم تازه جانگ شین هم ساعت ۹ هواپیماش فرود میاد میخوام برم فرودگاه استقبالش
جونگکوک: عه منم میخوام برم فرودگاه
ا.ت: خب من دیگه با راننده نمیرم با تو میام
جونگکوک: باش
ب/ا: صبح شما هم بخیر
ا.ت: صبح بخیر به همگی
جونگکوک: صبحتون بخیر
همه: صبح بخیر
همشون نشستن و صبحونه خوردن
ا.ت: خب من دیگه برم دیرم شد ساعت ۸ و نیمه
جونگکوک: منم میرم
ب/ج: باشه
همه خداحافظی کردن و ا.ت و جونگکوک باهم به سمت فرودگاه حرکت کردن جونگکوک رانندگی میکرد... وسط راه حرفی بینشون رد و بدل نشد که ا.ت سکوت رو شکست
ا.ت: کوک
جونگکوک: بگو
ا.ت: بد اخلاق
جونگکوک: حرفتو بزن.. نمیتونم نگاهت کنم دارم رانندگی میکنم
ا.ت: باش.. مامانم و مامانت میدونن
جونگکوک: چیو
ا.ت: مسئله ی ازدواج
جونگکوک: اره.. بابام موقعی که از پارکینگ عمارت خارج شدیم بهم پیام داد که بهشون گفته و خوشحال شدن
ا.ت: ولی کسی بهت پیام نداد اون موقع
جونگکوک: سرت توی گوشیت بود
ا.ت: عا راست میگی حواسم نبود
جونگکوک: رسیدیدم
ا.ت: واییی ساعت ۹ و ۲۰ دقیقست
جونگکوک ماشین و پارک کرد و با ا.ت پیاده شدن و رفتن داخل فرودگاه کمی منتظر موندن که جانگشین چمدون به دست جلوشون ظاهر شد
ا.ت: جانگشینننن
ا.ت پرید بغل جانگشین
جانگشین: منم از دیدنت خوشحالم
جونگکوک: سلام جانگ شین
جانگشین: سلام (لبخند)
ا.ت: دلم برات تنگ شده بود بی مزه
جانگشین: 😐
جونگکوک: هعی اون دوسته منه
جانگشین: ا.ت خفه شد....
ا.ت: خب دوست نامزدم...
ا.ت فهمید که چه گندی زده سری از جانگشین جدا شد
جانگشین: نامزد؟
جونگکوک: بریم برات توضیح میدم
جانگشین: خیلی خب
سه تاشون راه افتادن سمت پارکینگ که ا.ت اروم رفت جفت جونگکوک و بهش گفت
ا.ت: میخوای بهش بگی(اروم)
جونگکوک: اون با ما زندگی میکنه تازه بلخره میفهمه که(اروم)
جانگشین: چی پچ پچ میکنید ها من رگ کنجکاویم گل کردههه
جونگکوک: جانگشین تو برو صندلی عقب بشین ا.ت جلو میشینه
جانگشین: جانم؟
ا.ت: چیزه نه من باید برم ارایشگاه برای ترمیم ناخنام پس صندلی عقب میشینم
جونگکوک: خیلی خب جانگشین بشین ا.ت و میرسونیم ارایشگاه بعد برات توضیح میدم
جانگشین: باش
همشون نشستن توی ماشین و بعد چند مین ا.ت و رسوندن و رفتن... بین راه جونگکوک اتفاقای این چند روز رو به جانگشین گفت
جانگشین: واوو... یعنی ا.ت زن داداشم میشه😳
جونگکوک: اوم
جانگشین: اگه تهیونگ میومد خاستگاری ا.ت چی؟
جونگکوک: خب ا.ت بچه که نیست ردش میکرد
جانگشین: اها پس کی نامزد میکنید
جونگکوک: نمیدونم
گوشی کوک زنگ خورد
جونگکوک: جواب میدم
*مکالمه ی کوک*
ب/ج: الو
جونگکوک: سلام... بله بابا
...
لباسی که برای ا.ت گذاشتم برای پارت هشته
۱۶.۱k
۲۹ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.