پارتی هشت نفره p⁵²
دکتر: اونا معجزه هستن که با کلی دردسر دووم آووردم
شوگا: یعنی الان میتونیم بریم خونه؟
دکتر: البته ولی قبلش باید صبر کنید که سرمش تموم بشه..
شوگا: اوکی..مرسی آقای دکتر
دکتر: خواهش میکنم
ویو شوگا
بعد از اینکه دکتر گفت حال ا.ت و بچه خوبه انگار دنیا توی سرم چرخید...بعد یهو چشتم سیاهی رفتم ...تاریکی
چهل و پنج مین بعد
اعضا به جز شوگا پیش ا.ت بودن ...تا صدایی توجهوشن رو جلب کرد
ا.ت: آییییی..دلم
تهیونگ: ا.ت قربونت برم خوبی عشقم..
ا.ت: آره فقط ...فقط یکم دلم درد میکنه....
کوک: اشکال نداره بیبی...اونم به خاطر چرخش بچه به دور شکم مامانشه
اعضا و ا.ت:🤣🤣
ا.ت: ههه هه..واییی...وایسا ببینم
جیمین: چیشده دردت گرفت؟
ا.ت: نه شو...شوگا کجاس..؟؟
نامجون: وقتی که فهمید حالت خوبه غش کرد....
ا.ت: چی؟؟...نه....الا....الان...کجاس...حالش خوبه...من باید برم ببینمش..وایی
جیهوپ: ا.ت...آروم باش...نباید استرس بگیری
نامجون بعد از اینکه شوگا غش کرد..اعضا رو دورش جمع کرد و هر چی که شوگا بهش گفته بود و به اونا گفت...
ا.ت: آخه...آخه...چجوری استرس نگیرم وقتی که...
جین: ا.ت...آروم باش....چیزیش نیس بابا ..الان اون خوابه ..باور کن..
ا.ت: 😂😅
(پرش زمانی به فردا)
ویو ا.ت
صبح بیدار شدم خیییلی خوشحال بودم که اومده بودیم ویلا(هم چنان توی ویلا بودن)
دیشب اومدیم ویلا...واییی..دیروز عجب روزی بود..
همه ی اعضا جز شوگا خوابیده بودن...داشت به یه چیزی فکر میکرد.. رفتم پیشش
ا.ت: شوگا...به چی فکر میکنی..ها...آخیش(نشست پیش شوگا)
شوگا: عههه بیدار شدی(نه همچنان خوابم)
به هیچی ...تو حالت خوبه؟
ا.ت: آره...خوبم..تو حالت چطوره؟دیروز که غش کردی 😂
شوگا: یااااا...من به خاطر تو و بچمون غش کردم...
ا.ت: آهانن...باشه...باشه..
شوگا یه بالشت برداشت و زد توی سرم..
ا.ت: آخخخ..سرم چیکار میکنی...
و یه بازی رو شروع میکنن
شوگا: یعنی الان میتونیم بریم خونه؟
دکتر: البته ولی قبلش باید صبر کنید که سرمش تموم بشه..
شوگا: اوکی..مرسی آقای دکتر
دکتر: خواهش میکنم
ویو شوگا
بعد از اینکه دکتر گفت حال ا.ت و بچه خوبه انگار دنیا توی سرم چرخید...بعد یهو چشتم سیاهی رفتم ...تاریکی
چهل و پنج مین بعد
اعضا به جز شوگا پیش ا.ت بودن ...تا صدایی توجهوشن رو جلب کرد
ا.ت: آییییی..دلم
تهیونگ: ا.ت قربونت برم خوبی عشقم..
ا.ت: آره فقط ...فقط یکم دلم درد میکنه....
کوک: اشکال نداره بیبی...اونم به خاطر چرخش بچه به دور شکم مامانشه
اعضا و ا.ت:🤣🤣
ا.ت: ههه هه..واییی...وایسا ببینم
جیمین: چیشده دردت گرفت؟
ا.ت: نه شو...شوگا کجاس..؟؟
نامجون: وقتی که فهمید حالت خوبه غش کرد....
ا.ت: چی؟؟...نه....الا....الان...کجاس...حالش خوبه...من باید برم ببینمش..وایی
جیهوپ: ا.ت...آروم باش...نباید استرس بگیری
نامجون بعد از اینکه شوگا غش کرد..اعضا رو دورش جمع کرد و هر چی که شوگا بهش گفته بود و به اونا گفت...
ا.ت: آخه...آخه...چجوری استرس نگیرم وقتی که...
جین: ا.ت...آروم باش....چیزیش نیس بابا ..الان اون خوابه ..باور کن..
ا.ت: 😂😅
(پرش زمانی به فردا)
ویو ا.ت
صبح بیدار شدم خیییلی خوشحال بودم که اومده بودیم ویلا(هم چنان توی ویلا بودن)
دیشب اومدیم ویلا...واییی..دیروز عجب روزی بود..
همه ی اعضا جز شوگا خوابیده بودن...داشت به یه چیزی فکر میکرد.. رفتم پیشش
ا.ت: شوگا...به چی فکر میکنی..ها...آخیش(نشست پیش شوگا)
شوگا: عههه بیدار شدی(نه همچنان خوابم)
به هیچی ...تو حالت خوبه؟
ا.ت: آره...خوبم..تو حالت چطوره؟دیروز که غش کردی 😂
شوگا: یااااا...من به خاطر تو و بچمون غش کردم...
ا.ت: آهانن...باشه...باشه..
شوگا یه بالشت برداشت و زد توی سرم..
ا.ت: آخخخ..سرم چیکار میکنی...
و یه بازی رو شروع میکنن
۲.۵k
۳۰ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.