فیک جدید...... پارت یک
سلام من اتم و 25سالمه و مامانم سر اینکه بابام قمار بازه طلاق گرفت و رفت و من موندم و بابام، بابامم هر شب منو کتک میزد
ویو ات
مثل همیشه بلند شدم که دیدم از طبقه ی پایین صدا میومد که رفتم پایین یه مرد خیلی جذابو دیدم راستش روش کراش زدم اه ات چی میگی یهو شنیدم که بابام صدام میزنه سریع رفتم پیششون به مرده نگا کردم چه نگاه سردی داشت
ب ت:ات وسایلتو جمع کن و با این آقا برو
ات:چ.. چی
ب ت:من روت قمار کردم تو دیگه به درد من نمیخوری فقط یه نون خور اضافی:)))
با حرفایی که زد بغضم گرفت رفتم تو اتاقم البته اتاق که نه شبیه یه انباری بود چیز زیادی نداشتم وسایلمو جمع کردم و رفتم بیرون
یونگی:دنبالم بیا
دنبالش رفتم و سوار یه ون شدم بعد از 4 ساعت رسیدیم خونه نبود که قصر بود پیاده شدم رفتم داخل که دیدم اقاهه به یدونه از اجوما ها گفت که بیان و اتاقمو بهم نشون بدن بعد از یه ساعت یه نفر در اتاقم و زد گفتش که ارباب کارتون دارن دنبالم بیاین
ویوات
بعد سریع رفتم دنبالش که وسط راه از پنجره یه چیزی دیدم....
عکس عمارت یونگی و ات رو میزارم
شرط پارت بعد
۲۰ لایک
۷ کامنت
چطور شد؟
ویو ات
مثل همیشه بلند شدم که دیدم از طبقه ی پایین صدا میومد که رفتم پایین یه مرد خیلی جذابو دیدم راستش روش کراش زدم اه ات چی میگی یهو شنیدم که بابام صدام میزنه سریع رفتم پیششون به مرده نگا کردم چه نگاه سردی داشت
ب ت:ات وسایلتو جمع کن و با این آقا برو
ات:چ.. چی
ب ت:من روت قمار کردم تو دیگه به درد من نمیخوری فقط یه نون خور اضافی:)))
با حرفایی که زد بغضم گرفت رفتم تو اتاقم البته اتاق که نه شبیه یه انباری بود چیز زیادی نداشتم وسایلمو جمع کردم و رفتم بیرون
یونگی:دنبالم بیا
دنبالش رفتم و سوار یه ون شدم بعد از 4 ساعت رسیدیم خونه نبود که قصر بود پیاده شدم رفتم داخل که دیدم اقاهه به یدونه از اجوما ها گفت که بیان و اتاقمو بهم نشون بدن بعد از یه ساعت یه نفر در اتاقم و زد گفتش که ارباب کارتون دارن دنبالم بیاین
ویوات
بعد سریع رفتم دنبالش که وسط راه از پنجره یه چیزی دیدم....
عکس عمارت یونگی و ات رو میزارم
شرط پارت بعد
۲۰ لایک
۷ کامنت
چطور شد؟
۸.۶k
۱۶ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.