maide of the mansion
یونجی: جلوش نشستم با یه دستم دستشو گرفتم با اون یکی دستم موهاشو نوازش کردم کل مدت سرش پایین بود بلاخره سرشو اورد بالا برای چند دقیقه باهاش چشم تو چشم شدم دیگه تو اون چشما خبری از خشم،نفرت و هیچی دیگه نبود به جاش بیگناهی،صافی، معصومیت جای گزین شده بود بیشتر از همه غم! جئون جونگ کوکی جلوم بود اونی نبود که من میشناختم اون جونگ کوکی بود که مهربونی یکی از مهم ترین صفاتش بود!! توی دلم گفتم درسته کارایی که باهام کردی تاوان سنگینی داره اما باید بفهمم که تو گذشته چی کشیدی که از جونگ کوک الان به جونگ کوک ظالم و خشن تبدیل شدی اون موقع تصمیم میگیرم چقدر باید تاوان پس بدی! یکم که گذشت اروم که شد من برگشتم اتاقم امشب اقای جئون برای نوه جدیدش مهمونی خانوادگی یی ترتیب داده تموم صورتم کبود و خونی بود یه دوش گرفتم صورتمو با میکاپ کاور کردم چون زانو هامو دکتر بخیه زده بود باید شلوار میپوشیدم لباسام توی اتاق جونگ کوک بود رفتم تو اتاقش اون خواب بود لباس مورد نظرم رو برداشتم ( لباس یونجی اسلاید ۲ ) و برگشتم اتاقم لباسام رو پوشیدم موهامو درست کردم یکم تو اتاق بودم وسایلمو مرتب کردم ولی خیلی گشنم شده بود تصمیم گرفتم برم پایین تا یه چیزی بخورم رفتم پایین همه خدمتکارای عمارت بد نگام میکردن و پشت سرم حرف میزدن ولی به روی خودم نیاوردم رفتم تو اشپز خونه خواستم چیزی بردارم بخورم که
لونا یکی از افرادیه که از یونجی متنفره چون عاشق کوکه
لونا: ای جان اومدی چیزی بخوری چیشد یه شبه از خانم عمارت گدای عمارت شدی
یونجی: چی میخوای لونا
لونا: هنوز نفهمیدی تو برای اون فقط یه هرزه ی هم خوابی فقط همین اون از همون اولم هیچ اهمیتی به تو نمیداد ولی تو همش بهش میچسبیدی
یونجی: حرفای لونا تیری بود به قلبم بر خورد میکرد
لونا: هنوزم برای نیازش فقط نگهت داشته اون بچه تو شکمت هم نتیجه هم خواب بودنته
یونجی: دستام یخ کرده بود قلبم تند میزد لونا دست از تحقیر کردن من برنمیداشت بغضی که تو گلوم بود داشت خفم میکرد دستم به دیوار گرفتم لونا بست کن
لونا: چیه هرزه خانم ناراحت میشن هم خواب اشغال
جونگ کوک: دهنتو ببند جونگ کوک این حرفو با فریاد تکرار کرد اومدو کمر یونجی رو گرفت و به خودش چسبوند با بلند به حرفاش ادامه داد تو فک کردی کی هستی که جرئت میکنی با زن من اینجوری حرف میزنی هااان جواب منو بده
لونا: قر...با...ن
جونگ کوک: به تو هیچ ربطی نداره بین ما چی گذشته باید یاد اوری کنم که هرزه واقعی تویی!! کسی که توی غذای من داروی تحریک کننده ریخت و تموم تلاششو برای رابطه با من کرد تویی پس دهنتو ببند یا گورتو گم کن
یونجی دست کوک رو کنار زد و با سرعت به سمت بیرون رفت
یونجی: سریع بیرون رفتم نفس عمیق میکشیدم
♡♡
لونا یکی از افرادیه که از یونجی متنفره چون عاشق کوکه
لونا: ای جان اومدی چیزی بخوری چیشد یه شبه از خانم عمارت گدای عمارت شدی
یونجی: چی میخوای لونا
لونا: هنوز نفهمیدی تو برای اون فقط یه هرزه ی هم خوابی فقط همین اون از همون اولم هیچ اهمیتی به تو نمیداد ولی تو همش بهش میچسبیدی
یونجی: حرفای لونا تیری بود به قلبم بر خورد میکرد
لونا: هنوزم برای نیازش فقط نگهت داشته اون بچه تو شکمت هم نتیجه هم خواب بودنته
یونجی: دستام یخ کرده بود قلبم تند میزد لونا دست از تحقیر کردن من برنمیداشت بغضی که تو گلوم بود داشت خفم میکرد دستم به دیوار گرفتم لونا بست کن
لونا: چیه هرزه خانم ناراحت میشن هم خواب اشغال
جونگ کوک: دهنتو ببند جونگ کوک این حرفو با فریاد تکرار کرد اومدو کمر یونجی رو گرفت و به خودش چسبوند با بلند به حرفاش ادامه داد تو فک کردی کی هستی که جرئت میکنی با زن من اینجوری حرف میزنی هااان جواب منو بده
لونا: قر...با...ن
جونگ کوک: به تو هیچ ربطی نداره بین ما چی گذشته باید یاد اوری کنم که هرزه واقعی تویی!! کسی که توی غذای من داروی تحریک کننده ریخت و تموم تلاششو برای رابطه با من کرد تویی پس دهنتو ببند یا گورتو گم کن
یونجی دست کوک رو کنار زد و با سرعت به سمت بیرون رفت
یونجی: سریع بیرون رفتم نفس عمیق میکشیدم
♡♡
۷.۵k
۰۷ اردیبهشت ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.