پارت 82
ناهار با نگاههایی که بین من و جیمین رد و بدل میشد، گذشت.
بعد از نهار، همه کنار ساحل رفتیم. دریا آروم بود اما دل من نه!
همش احساس میکردم می خوام باال بیارم
به جولیا هم میگفتم، میگفت بیا یه قرص بخور
اما دل من عطر جیمین رو میخواست. تا غروب با
اسرارهای جیمین که باید بیشتر مراقب به بچه باشم گذشت.
شام رو کنار دریا خوردیم؛ اون هم چی؟ کبابماهی که به شدت
ازش متنفر بودم!
مخصوصا که همش باال میاوردم. جیمین هم با توجههای زیر
زیرکیش مواظبم بود و به بهونه استاد من، مراقبم بود.
شام که باالخره تموم شد همه برای اینکه استراحت کنن رفتن؛
من هم به بهونه عوض شدن حالم، کنار دریا موندم.
به دریا خیره بودم که کسی کنارم نشست. از بوی عطر تلخش
فهمیدم که جیمینه. کتی روی شونه هام انداخت که نگاهش کردم
اون هم خیره به چشمهام گفت:
جیمین :سرده، سرما میخوری.
لبخندی زدم؛ اون هم سرم رو بغل کرد که با نگرانی گفتم:
ت :جیمین، کسی نیاد ما رو ببینه!
جیمین : حواسم هست
بعد از نهار، همه کنار ساحل رفتیم. دریا آروم بود اما دل من نه!
همش احساس میکردم می خوام باال بیارم
به جولیا هم میگفتم، میگفت بیا یه قرص بخور
اما دل من عطر جیمین رو میخواست. تا غروب با
اسرارهای جیمین که باید بیشتر مراقب به بچه باشم گذشت.
شام رو کنار دریا خوردیم؛ اون هم چی؟ کبابماهی که به شدت
ازش متنفر بودم!
مخصوصا که همش باال میاوردم. جیمین هم با توجههای زیر
زیرکیش مواظبم بود و به بهونه استاد من، مراقبم بود.
شام که باالخره تموم شد همه برای اینکه استراحت کنن رفتن؛
من هم به بهونه عوض شدن حالم، کنار دریا موندم.
به دریا خیره بودم که کسی کنارم نشست. از بوی عطر تلخش
فهمیدم که جیمینه. کتی روی شونه هام انداخت که نگاهش کردم
اون هم خیره به چشمهام گفت:
جیمین :سرده، سرما میخوری.
لبخندی زدم؛ اون هم سرم رو بغل کرد که با نگرانی گفتم:
ت :جیمین، کسی نیاد ما رو ببینه!
جیمین : حواسم هست
۷.۷k
۱۹ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.