زندگی با طعمه عشق پارت6
برم مافیا
حوصلم سر رفته خونه چویا هم که انقدر بزرگه مترسم گمشم
زینگگگگ(صدای زنگ گوشی)
ناناری: الو سلام
سویا: چته چی میخوای
ناناری: دیروز چت شد
سویا: به تو چه
ناناری: بگو دارم از فضولی میمیرم
سویا:(گفتن همه ماجرای دیشب)
ناناری: تو روحت چرا انقدر تو خر شانسی
سویا: ایییی
ناناری: چی شد
سویا: هیچی
ناناری: بنظرم برو ازمایش بده ببینی حامله شدی
سویا:اگر برم ازمایشگاه جواب مثبت بود چه خاکی بریزم تو سرم
ناناری: یک چیزی هست به اسم این که بچه هر میتونی
سقط کنی
سویا: راست میگی
ناناری: من یکی از دوستام تو ازمایشگاه کار میکنه میکنه برات وقت میگرم بریم پیش
سویا: باشه
ناناری: میگم ادر خونه چویا برام میفرستی
سویا: واسه چیته
ناناری:......... ....
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
بعد قرن ها پارت گزاشتم🥳
ببخشید این چند وقته فعالیتم کم شده حالم خیلی بد بود
بی دلیل گریه میکردم کل روز داخل اتاقم بودم. از اتاق بیرون نمیوم ولی الان حالم خیلی بهتر شده سعی میکنم از این به بعد فعالیتم رو بیشتر کنم
حوصلم سر رفته خونه چویا هم که انقدر بزرگه مترسم گمشم
زینگگگگ(صدای زنگ گوشی)
ناناری: الو سلام
سویا: چته چی میخوای
ناناری: دیروز چت شد
سویا: به تو چه
ناناری: بگو دارم از فضولی میمیرم
سویا:(گفتن همه ماجرای دیشب)
ناناری: تو روحت چرا انقدر تو خر شانسی
سویا: ایییی
ناناری: چی شد
سویا: هیچی
ناناری: بنظرم برو ازمایش بده ببینی حامله شدی
سویا:اگر برم ازمایشگاه جواب مثبت بود چه خاکی بریزم تو سرم
ناناری: یک چیزی هست به اسم این که بچه هر میتونی
سقط کنی
سویا: راست میگی
ناناری: من یکی از دوستام تو ازمایشگاه کار میکنه میکنه برات وقت میگرم بریم پیش
سویا: باشه
ناناری: میگم ادر خونه چویا برام میفرستی
سویا: واسه چیته
ناناری:......... ....
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
بعد قرن ها پارت گزاشتم🥳
ببخشید این چند وقته فعالیتم کم شده حالم خیلی بد بود
بی دلیل گریه میکردم کل روز داخل اتاقم بودم. از اتاق بیرون نمیوم ولی الان حالم خیلی بهتر شده سعی میکنم از این به بعد فعالیتم رو بیشتر کنم
۱.۴k
۳۱ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.