قول های بی عمل Part 1
راوی: توی این فیک اعضا رییس شرکت های معروفی هستن و پدر هاشون با هم شریکن
علامت ات+
کوک-
تهیونگ ؛
جیمین ~
جیهوپ ÷
شوگا ^
جین =
نامجون *
امی &
+ من ات هستم و با تلاش های زیادی تو سن 23 سالگی یه شرکت بزرگ دارم با هزاران کارمند
من چند سالی توی امریکا کار میکردم و به دفتر کوچیک طراحی لباس داشتم و به کره اومدم و الان تبدیل به به شرکت بزرگ شده
امشب قرار بود ساعت 6 با یکی از دوستام به اسم امی بریم به یه پارتی که رئسای بزرگ هستن
ساعت 2 بود که امی زنگ زد
« شروع مکالمه»
& سلام ات خانوممم( امی دوست 6 ساله ات که خیلی با هم صمیمین )
+ سلام امی
& رئیس بریم خرید کنیم واسه امشب
+ بریم
نیم ساعت دیگه جلو در خونتم
& باشه پس میبینمت
« پایان مکالمه »
+ رفتم لباس پوشیدم و یه ارایش لایت کردم و سوار ماشین شدم و رفتم دنبال امی ( عکسشو میزارم)
زنگ زدم امی اومد و رفتیم مغازه
√ سلام خانوم خوش اومدین
+ لطفا بهترین لباس هاتون رو بیارین من میخوام ساده باشن
√چشم
+ چند تا لباس انتخاب کردیم و رفتیم پرو
من چند تا مدل امتحان کردم که یدونه مشکی بود ازش خوشم اومد و اونم خریدم و امی هم یه لباس صدفی خرید ( میزارم عکساشونو )
& رفتیم سوار ماشین شدیم و رفتیم خونه ات
+ رفتیم خونه من و رفتم یه دوش گرفتم و اومدم یه چی درست کردم خوردیم
& غذا خوردیم و منم رفتم دوش گرفتم و اومدم بیرون و با ات اماده شدیم که ساعت 5 شده بود
+ ساعت 5 شده بود و به راننده گفتم ماشینو اماده کنه و رفتیم راه افتادیم که بعد یه ساعت رسیدیم
رفتیم تو و رفتیم سر یه میز که...
ببخشید زیاد طولانی نبود اما امتحانا شروع شده اینم به سختی نوشتم حمایت کنید تا پارت دو رو هم بزارم
فالو یادت نره
اسلاید اول ماشینی که رفتن خرید
دوم لباس ات
سوم لباس امی
چهارم ماشینشون برای پارتی
علامت ات+
کوک-
تهیونگ ؛
جیمین ~
جیهوپ ÷
شوگا ^
جین =
نامجون *
امی &
+ من ات هستم و با تلاش های زیادی تو سن 23 سالگی یه شرکت بزرگ دارم با هزاران کارمند
من چند سالی توی امریکا کار میکردم و به دفتر کوچیک طراحی لباس داشتم و به کره اومدم و الان تبدیل به به شرکت بزرگ شده
امشب قرار بود ساعت 6 با یکی از دوستام به اسم امی بریم به یه پارتی که رئسای بزرگ هستن
ساعت 2 بود که امی زنگ زد
« شروع مکالمه»
& سلام ات خانوممم( امی دوست 6 ساله ات که خیلی با هم صمیمین )
+ سلام امی
& رئیس بریم خرید کنیم واسه امشب
+ بریم
نیم ساعت دیگه جلو در خونتم
& باشه پس میبینمت
« پایان مکالمه »
+ رفتم لباس پوشیدم و یه ارایش لایت کردم و سوار ماشین شدم و رفتم دنبال امی ( عکسشو میزارم)
زنگ زدم امی اومد و رفتیم مغازه
√ سلام خانوم خوش اومدین
+ لطفا بهترین لباس هاتون رو بیارین من میخوام ساده باشن
√چشم
+ چند تا لباس انتخاب کردیم و رفتیم پرو
من چند تا مدل امتحان کردم که یدونه مشکی بود ازش خوشم اومد و اونم خریدم و امی هم یه لباس صدفی خرید ( میزارم عکساشونو )
& رفتیم سوار ماشین شدیم و رفتیم خونه ات
+ رفتیم خونه من و رفتم یه دوش گرفتم و اومدم یه چی درست کردم خوردیم
& غذا خوردیم و منم رفتم دوش گرفتم و اومدم بیرون و با ات اماده شدیم که ساعت 5 شده بود
+ ساعت 5 شده بود و به راننده گفتم ماشینو اماده کنه و رفتیم راه افتادیم که بعد یه ساعت رسیدیم
رفتیم تو و رفتیم سر یه میز که...
ببخشید زیاد طولانی نبود اما امتحانا شروع شده اینم به سختی نوشتم حمایت کنید تا پارت دو رو هم بزارم
فالو یادت نره
اسلاید اول ماشینی که رفتن خرید
دوم لباس ات
سوم لباس امی
چهارم ماشینشون برای پارتی
۵.۹k
۲۴ آذر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.