P34 ازدواج اجباری

ویو ا.ت

میرم فرانسه تا کوک رو فراموش کنم من

خیانت نکردم تا آخرش وایمیستم اون

لیاقت منو نداره حتی نزاشت بهش توضیح

بدم خیلی بی لیاقته من الان نمیدونم درد

مرگ بچه هامو باور کنم سرطانم رو باور کنم

بی عتمادی کوک رو باور کنم چی رو باور کنم

چرا اصلاً من زنده موندم

توی همین فکر بودم که خوابم برد

صبح

ویو ا.ت

صبح باصدای آلارم گوشی بیدارم شدم

چمدونم رو بستم و راه افتادم سمت دادگاه

کوک اونجا بود و منتظر من بود

صدا مون زدن رفتین داخل

کوک امضا کرد. منم امضا کردم

داشتم میرفتم بیرون که کوک گفت

کوک:دورم پیدات شده زندت نمیزارم عوضی

ا.ت:گمشو بابا توکدوم خری هستی کثافت

کوک:زبونتم که درازه

ا.ت:هه زبونم دراز نباشه که هرچی دلت

خواست بهم بگی و بهم تحمت بزنی آره(داد)

ادامش شب........