عشق بی پایان p15
☆من ا/ت رو مثل خواهرم دوست دارم اونم منو مثله برادرش پس ازت میخوام از خواهرم به خوبی مواظبت کنی میخوام تا آخر عمرت هواشو داشته باشی میخوام مثله کوه پشتش باشی
میخوام عشقت رو بهش اعتراف کنی
+انا اگه اون دوسم نداشته باشه و هنوز عاشق اون پسره باشه چی
☆من مطمئنم دیگه عاشقش نیس
از جاش بلند شدو خم شد تو صورتم
☆اما اگه ناراحتش کنی دلش رو بشکونی کلامون میره تو هم
رفت و منو با فکر و خیال تنها گذاشت بعد از چند دیقه سوار ماشینم شدم هوا تاریک شده بود و بارون میومد رفتم خونه کیلید انداختم و در خونه رو باز کردم و مستقیم رفتم تو اتاقم یه لباس خونگی پوشیدم و رو تختم ولو شدم
ا/ت حق دار انقدر سرد و خشن باشه حق داره همش مشکی بپوشه صدای در اتاق منو از افکارم درآورد
_رونا بلد نیستی در برنی سرتو عین گاو میندا...
صدای هق هق رونا باعث شد ادامه ندم رو تخت نشستم
+رونا خواهری فدات شم چرا گریه میکنی
گریش شدت گرف و دووید اومد تو بغلم
$خیلی..هق.. بدی تو..هق.. میدونی..هق.. من از ...رعد و برق..هق..وتنهایی..میترسم..هق..رفتی..بیرون..هق..بعد..هق..اومدی..هق..تو اتاقت..هق
بغلش کردم اونم سرش رو روسینم گذاشت راست میگفت اون از بچگی از رعد و برق و تنهایی میترسید انقدر تو فکر ا/ت بودم رونا رو فراموش کردم بوسه ای رو سرش زدم
+رونا خواهر ببخشید ذهنم یکم درگیره ازت غافل شدم
رو تخت دراز کشیدم و اونم بغل کردم همون لحظه رعد و برق زد و رونا بیشتر تو بغلم خزید
$داداش نرو همین جا بمون
+قول میدم نرم
رونا خوابید چشمای منم گرم شد و خوابم برد
#فیک
#شوگا
#بی_تی_اس
لایک¿کامنت¿
میخوام عشقت رو بهش اعتراف کنی
+انا اگه اون دوسم نداشته باشه و هنوز عاشق اون پسره باشه چی
☆من مطمئنم دیگه عاشقش نیس
از جاش بلند شدو خم شد تو صورتم
☆اما اگه ناراحتش کنی دلش رو بشکونی کلامون میره تو هم
رفت و منو با فکر و خیال تنها گذاشت بعد از چند دیقه سوار ماشینم شدم هوا تاریک شده بود و بارون میومد رفتم خونه کیلید انداختم و در خونه رو باز کردم و مستقیم رفتم تو اتاقم یه لباس خونگی پوشیدم و رو تختم ولو شدم
ا/ت حق دار انقدر سرد و خشن باشه حق داره همش مشکی بپوشه صدای در اتاق منو از افکارم درآورد
_رونا بلد نیستی در برنی سرتو عین گاو میندا...
صدای هق هق رونا باعث شد ادامه ندم رو تخت نشستم
+رونا خواهری فدات شم چرا گریه میکنی
گریش شدت گرف و دووید اومد تو بغلم
$خیلی..هق.. بدی تو..هق.. میدونی..هق.. من از ...رعد و برق..هق..وتنهایی..میترسم..هق..رفتی..بیرون..هق..بعد..هق..اومدی..هق..تو اتاقت..هق
بغلش کردم اونم سرش رو روسینم گذاشت راست میگفت اون از بچگی از رعد و برق و تنهایی میترسید انقدر تو فکر ا/ت بودم رونا رو فراموش کردم بوسه ای رو سرش زدم
+رونا خواهر ببخشید ذهنم یکم درگیره ازت غافل شدم
رو تخت دراز کشیدم و اونم بغل کردم همون لحظه رعد و برق زد و رونا بیشتر تو بغلم خزید
$داداش نرو همین جا بمون
+قول میدم نرم
رونا خوابید چشمای منم گرم شد و خوابم برد
#فیک
#شوگا
#بی_تی_اس
لایک¿کامنت¿
۵.۶k
۰۸ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.