چه خواهد /پارت ۷
چه خواهد شد
پارت ۷
ملینا : مامان ..... هنوز که معلوم نیست ازدواج کنیم یا نه .....
مامان/م : هرچی خدا بخواد عزیزم
ملینا : مامان ، من نمیدونم تو خواستگاری باید چیکار کنم . چجوریه؟ (آی خدا منم نمیدونم واقعا . آخه من و چه به مراسمات خواستگاری ایییششش)
مامان/م : خیلی سخت نیست ...... بهتره با سنت قدیمی پیش بریم .....تو فیلما هم دیدی .....آسونه....
ملینا : همونجوری که تو فیلما هست؟
مامان/م : آره دقیقا همونجوری....
ملینا : خوبه ....اونو بلدم .... در این باره چیزی به لیا گفتی؟
مامان/م : نه .... بهش میگم .... تو نگران نباش....
مامانم که اینو گفت یهو لیا از پشت مبل پرید بیرون .
لیا : مامان جونم من همه چی رو فهمیدم دیگا نیازی به زحمت شما نیست
مامان/م : آی موش کوچولو....
لیا اومد و بغلم کرد .
لیا : آجی.....واقعا میخوای ازدواج کنی؟
ملینا : آره آجی.
لیا : اگه تو ازدواج کنی کی بامن بازی کنی؟ کی باهام باربی بازی کنه؟؟؟
ملینا : تو دیگه بزرگ شدی ... باربی بازی ماله بچه های دو سالست
لیا : نه خیرم آدم بزرگا هم باربی بازی می کنن خودم فیلماشون رو دیدم....
ملینا : باشه.....سعی کن از تنهایی خودت لذت ببری و مهتاج دیگرون نباشی....
لیا : فقط به خاطر تو....(برای تویی که قلب منی)
روزم با بازی کردن با لیا گذشت و شب شد ..... رفتم تو اتاق خودم و لباسامو عوض کردم تا بخوابم . این همه آدم چرا اون ؟ چرا اون باید پسر آقای نیک نام باشه؟ (این همه آدم چرا بین همه من این همه سادم . این آهنگا دیوونم کردن😂)
تو شب خواستگاری گند نزنم؟ البته اگه گند بزنم بهتره .... اره همینکارو می کنم . هم بد پذیرایی می کنم هم گند میزنم تا از ازدواج منصرف بشن . ای لعنتی حتی باید باهاش تنها حرفم بزنم . اخه ایم چه مسخره بازی ایه؟ چرا تو شب خواستگاری دو تا غریبه باید باهم برن تو یه اتاق و تنها باشن ؟ حتی دلم نمیخواد نگاش کنم . پسرهی نکبت الاغ ..... فکر می کنه خیلی شاخه ....یه بار یه غلطی کردم از رو سادگی ازش خوشم اومد فکر کرده کسیه ..... خب البته کسیه ......
همینجور داشتم فکر و خیال می کردم که خوابم برد ......
ببخشید این پارت خیلی چرت شد ..... اصلا حوصله نوشتن ندارم و مغذم وار نمی کنه .... در حدی که <مغذم وار نمی کنه > در این حد مغزم کر نمی کنه .
پارت بعد به شرط ۵ لایک و ۲ کامنت . و اینکه تا اون موقع اینترنتم تموم نشه
پارت ۷
ملینا : مامان ..... هنوز که معلوم نیست ازدواج کنیم یا نه .....
مامان/م : هرچی خدا بخواد عزیزم
ملینا : مامان ، من نمیدونم تو خواستگاری باید چیکار کنم . چجوریه؟ (آی خدا منم نمیدونم واقعا . آخه من و چه به مراسمات خواستگاری ایییششش)
مامان/م : خیلی سخت نیست ...... بهتره با سنت قدیمی پیش بریم .....تو فیلما هم دیدی .....آسونه....
ملینا : همونجوری که تو فیلما هست؟
مامان/م : آره دقیقا همونجوری....
ملینا : خوبه ....اونو بلدم .... در این باره چیزی به لیا گفتی؟
مامان/م : نه .... بهش میگم .... تو نگران نباش....
مامانم که اینو گفت یهو لیا از پشت مبل پرید بیرون .
لیا : مامان جونم من همه چی رو فهمیدم دیگا نیازی به زحمت شما نیست
مامان/م : آی موش کوچولو....
لیا اومد و بغلم کرد .
لیا : آجی.....واقعا میخوای ازدواج کنی؟
ملینا : آره آجی.
لیا : اگه تو ازدواج کنی کی بامن بازی کنی؟ کی باهام باربی بازی کنه؟؟؟
ملینا : تو دیگه بزرگ شدی ... باربی بازی ماله بچه های دو سالست
لیا : نه خیرم آدم بزرگا هم باربی بازی می کنن خودم فیلماشون رو دیدم....
ملینا : باشه.....سعی کن از تنهایی خودت لذت ببری و مهتاج دیگرون نباشی....
لیا : فقط به خاطر تو....(برای تویی که قلب منی)
روزم با بازی کردن با لیا گذشت و شب شد ..... رفتم تو اتاق خودم و لباسامو عوض کردم تا بخوابم . این همه آدم چرا اون ؟ چرا اون باید پسر آقای نیک نام باشه؟ (این همه آدم چرا بین همه من این همه سادم . این آهنگا دیوونم کردن😂)
تو شب خواستگاری گند نزنم؟ البته اگه گند بزنم بهتره .... اره همینکارو می کنم . هم بد پذیرایی می کنم هم گند میزنم تا از ازدواج منصرف بشن . ای لعنتی حتی باید باهاش تنها حرفم بزنم . اخه ایم چه مسخره بازی ایه؟ چرا تو شب خواستگاری دو تا غریبه باید باهم برن تو یه اتاق و تنها باشن ؟ حتی دلم نمیخواد نگاش کنم . پسرهی نکبت الاغ ..... فکر می کنه خیلی شاخه ....یه بار یه غلطی کردم از رو سادگی ازش خوشم اومد فکر کرده کسیه ..... خب البته کسیه ......
همینجور داشتم فکر و خیال می کردم که خوابم برد ......
ببخشید این پارت خیلی چرت شد ..... اصلا حوصله نوشتن ندارم و مغذم وار نمی کنه .... در حدی که <مغذم وار نمی کنه > در این حد مغزم کر نمی کنه .
پارت بعد به شرط ۵ لایک و ۲ کامنت . و اینکه تا اون موقع اینترنتم تموم نشه
۵.۰k
۰۱ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.