تفسیر قرآن
ريشه هاى تمسخر از منظر قرآن تفسیر آیه 11 سوره حجرات
1. گاهى مسخره كردن برخاسته از ثروت است كه قرآن مى فرمايد: «وَيلٌ لِكلّ هُمَزة لُمَزة، الّذى جَمع مالا و عَدّده»(101) واى بر كسى كه به خاطر ثروتى كه اندوخته است، در پيش رو يا پشت سر، از ديگران عيب جويى مى كند.
2. گاهى ريشه ى استهزا، علم و مدرك تحصيلى است كه قرآن درباره اين گروه مى فرمايد: «فَرِحوا بما عِندهم مِن العِلم و حاقَ بهم ما كانوا به يَستهزؤن»(102) آنان به علمى كه دارند شادند و كيفر آنچه را مسخره مى كردند، ايشان را فرا گرفت.
3. گاهى ريشه ى مسخره، توانايى جسمى است. كفّار مى گفتند: «مَن اَشدُّ مِنّا قُوّة»(103) كيست كه قدرت و توانايى او از ما بيشتر باشد؟
4. گاهى انگيزه ى مسخره كردن ديگران، عناوين و القاب دهان پر كن اجتماعى است. كفّار فقرايى را كه همراه انبيا بودند تحقير مى كردند و مى گفتند: «ما نَراك اتّبعك الاّ الّذين هم أراذِلُنا»(104) ما پيروان تو را جز افراد اراذل نمى بينيم.
5. گاهى به بهانه تفريح و سرگرمى، ديگران به تمسخر گرفته مى شوند.
6. گاهى طمع به مال و مقام، سبب انتقاد همراه با تمسخر از ديگران مى شود. گروهى، از پيامبر اكرم صلى الله عليه وآله درباره ى زكات عيب جويى مى كردند، قرآن مى فرمايد: «و منهم مَن يَلمزُك فى الصّدقات فان اُعطوا منها رَضوا و اِن لم يُعطوا منها اذا هم يَسخَطون»(105) ريشه ى اين انتقاد طمع است، اگر از همان زكات به خود آنان بدهى راضى مى شوند، ولى اگر ندهى همچنان عصبانى شده و عيب جويى مى نمايند.
7. گاهى ريشه ى مسخره، جهل و نادانى است. هنگامى كه حضرت موسى براى حل اختلاف و درگيرى دستور كشتن گاو را داد، بنى اسرائيل گفتند: آيا ما را مسخره مى كنى؟ موسى عليه السلام گفت: «أعوذُ باللّه اَن اَكونَ من الجاهلين»(106) به خدا پناه مى برم كه از جاهلان باشم. يعنى مسخره برخاسته از جهل و نادانى است و من جاهل نيستم.
8. گاهى سرچشمه تمسخر، رياكارى و بهانه گيرى و شخصيت شكنى است. «يلمزون المطّوّعين من المؤمنين فى الصّدقات و الّذين لايجدون الا جهدهم فيسخرون منهم»(107)
يكى از كارهاى مبارك رسول خداصلى الله عليه وآله پس از بعثت تغيير نام افراد و مناطقى بود كه داراى نام زشت بودند.(108) زيرا نام بد، وسيله اى براى تمسخر و تحقير است.
عقيل، برادر حضرت على عليه السلام بر معاويه وارد شد، معاويه براى تحقير او گفت: درود بر كسى كه عمويش ابولهب، لعنت شده ى خداوند است و خواند: «تبّت يدا ابى لهب» عقيل فورى پاسخ داد: درود بر كسى كه عمّه ى او چنين است و خواند: «و امراته حمّالة الحطب» (زن ابولهب، دختر عمّه ى معاويه بود.)(109)
-----
101) همزه، 1 - 2.
102) غافر، 83.
103) فصّلت، 15.
104) هود، 27.
بر گرفته از کتاب الکترونیکی تفسير نور مرکز اطلاع رسانی غدیر
1. گاهى مسخره كردن برخاسته از ثروت است كه قرآن مى فرمايد: «وَيلٌ لِكلّ هُمَزة لُمَزة، الّذى جَمع مالا و عَدّده»(101) واى بر كسى كه به خاطر ثروتى كه اندوخته است، در پيش رو يا پشت سر، از ديگران عيب جويى مى كند.
2. گاهى ريشه ى استهزا، علم و مدرك تحصيلى است كه قرآن درباره اين گروه مى فرمايد: «فَرِحوا بما عِندهم مِن العِلم و حاقَ بهم ما كانوا به يَستهزؤن»(102) آنان به علمى كه دارند شادند و كيفر آنچه را مسخره مى كردند، ايشان را فرا گرفت.
3. گاهى ريشه ى مسخره، توانايى جسمى است. كفّار مى گفتند: «مَن اَشدُّ مِنّا قُوّة»(103) كيست كه قدرت و توانايى او از ما بيشتر باشد؟
4. گاهى انگيزه ى مسخره كردن ديگران، عناوين و القاب دهان پر كن اجتماعى است. كفّار فقرايى را كه همراه انبيا بودند تحقير مى كردند و مى گفتند: «ما نَراك اتّبعك الاّ الّذين هم أراذِلُنا»(104) ما پيروان تو را جز افراد اراذل نمى بينيم.
5. گاهى به بهانه تفريح و سرگرمى، ديگران به تمسخر گرفته مى شوند.
6. گاهى طمع به مال و مقام، سبب انتقاد همراه با تمسخر از ديگران مى شود. گروهى، از پيامبر اكرم صلى الله عليه وآله درباره ى زكات عيب جويى مى كردند، قرآن مى فرمايد: «و منهم مَن يَلمزُك فى الصّدقات فان اُعطوا منها رَضوا و اِن لم يُعطوا منها اذا هم يَسخَطون»(105) ريشه ى اين انتقاد طمع است، اگر از همان زكات به خود آنان بدهى راضى مى شوند، ولى اگر ندهى همچنان عصبانى شده و عيب جويى مى نمايند.
7. گاهى ريشه ى مسخره، جهل و نادانى است. هنگامى كه حضرت موسى براى حل اختلاف و درگيرى دستور كشتن گاو را داد، بنى اسرائيل گفتند: آيا ما را مسخره مى كنى؟ موسى عليه السلام گفت: «أعوذُ باللّه اَن اَكونَ من الجاهلين»(106) به خدا پناه مى برم كه از جاهلان باشم. يعنى مسخره برخاسته از جهل و نادانى است و من جاهل نيستم.
8. گاهى سرچشمه تمسخر، رياكارى و بهانه گيرى و شخصيت شكنى است. «يلمزون المطّوّعين من المؤمنين فى الصّدقات و الّذين لايجدون الا جهدهم فيسخرون منهم»(107)
يكى از كارهاى مبارك رسول خداصلى الله عليه وآله پس از بعثت تغيير نام افراد و مناطقى بود كه داراى نام زشت بودند.(108) زيرا نام بد، وسيله اى براى تمسخر و تحقير است.
عقيل، برادر حضرت على عليه السلام بر معاويه وارد شد، معاويه براى تحقير او گفت: درود بر كسى كه عمويش ابولهب، لعنت شده ى خداوند است و خواند: «تبّت يدا ابى لهب» عقيل فورى پاسخ داد: درود بر كسى كه عمّه ى او چنين است و خواند: «و امراته حمّالة الحطب» (زن ابولهب، دختر عمّه ى معاويه بود.)(109)
-----
101) همزه، 1 - 2.
102) غافر، 83.
103) فصّلت، 15.
104) هود، 27.
بر گرفته از کتاب الکترونیکی تفسير نور مرکز اطلاع رسانی غدیر
۴.۶k
۰۸ دی ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.