سناریو فیک از توکیو ریونجرز از سانزو
سناریو فیک از توکیو ریونجرز از سانزو
(درخواستی)
[پارت۲]
سانزو گوشیو ازت گرفت و شماره ی خودشو تو گوشیت سیو کرد
سانزو : من هاروچیو سانزو عم
ا.ت: شمارت برا چیمههه؟ چیکار من دارییی اصننن
سانزو : (با نیشخند) تو همیشه شلوار میپوشیدی ، چیشوده اینبار دامن پوشیدی اونم همچنین دامن کوتاهی
ا.ت : چچچی......یـ یعنی چیییی.
سانزو: حداکثر تا یک ساعت دیگه بهم با این شماره پیام بده تا بهت بگم
ا.ت: ها؟..... چرا پیام بدمم؟
سانزو: 🤫🤫🤫 بعداً میفهمی
رفتی
ا.د : چرا انقد طولش دادییی؟
ا.ت: هیچی
ا.د: باااوشه
رفتی خونه نشستی رو تخت و گوشیتو روشن کردی و چت سانزو رو آوردی
بهش پیام دادی اونم همون موقع آنلاین شد سریع جواب تو داد
صفحه چت :
ا.ت: [ سلام سانزو سان ]
ا.ت:[ گفته بودین که بهتون پیام بدم ]
سانزو: [ اوه سلام چطوری بیب ]
سانزو: [ می خواستم به یه قرار دعوتت کنم فقط خودمو خودت ]
سانزو: [ فردا ساعت شش عصر خونه ی من به این آدرس بیا ]
سانزو: [ (آدرس خونش) ]
ا.ت: [ قرار؟ خونه ی تو... ]
سانزو: [ آره ، و تو هم حتما میای مگه نه؟ ]
ا.ت: [ خب ، اگه قبول نکنم چی ]
سانزو: [ هیچی فقط اونوقت تو بد دردسری میوفتی😌 ]
ا.ت: [ اَههههه باشه اصن ]
(از اولشم از اینکه بری سر قرار ناراضی نبودی فقط برای اینکه فکر می کردی اگه همون اول بگی باشه یجوریه برای همین انقد بحثو کش دادی)
*فردا عصر*
آماده شدی و به اون آدرسی که سانزو گفته بود رفتی
در زدی سانزو درو باز کرد
سانزو: اوه ا.ت تویی ، خوش اومدی بیا تو
رفتی داخل و روی مبل کنار سانزو نشستی
و در مورد مسائل خیلی عادی صحبت می کردین (فکرای بد نکنید یه گفتگوی ساده)
بعد از اون سانزو بوسیدت
ا.ت : سسسانزو سان.....
سانزو: بهم نگو سانزو سان فقط اسممو بگو
اگه خواستی میتونی ددی هم صدام کنی😌
ا.ت : چچچییییی......بـ باشه.......سانزو-
سانزو: *خنده ی ریز*
سانزو : میشه من دوس پسرت باشم؟
ا.ت: هاااااا؟ منظورت چیهههع؟
سانزو: طفره نرو جواب بده فقد
ا.ت : ولی من هنوز زیاد نمی شناسمت
سانزو: خب اگه قبولم کنی بعدش کم کم بیشتر باهام آشنا میشی😏😌
ا.ت: 🗿🗿🗿
ا.ت: .......خب......چیزه......مـ من......آرهـ.......آره قبول میکنم
سانزو : حالا شددد😊
....
(درخواستی)
[پارت۲]
سانزو گوشیو ازت گرفت و شماره ی خودشو تو گوشیت سیو کرد
سانزو : من هاروچیو سانزو عم
ا.ت: شمارت برا چیمههه؟ چیکار من دارییی اصننن
سانزو : (با نیشخند) تو همیشه شلوار میپوشیدی ، چیشوده اینبار دامن پوشیدی اونم همچنین دامن کوتاهی
ا.ت : چچچی......یـ یعنی چیییی.
سانزو: حداکثر تا یک ساعت دیگه بهم با این شماره پیام بده تا بهت بگم
ا.ت: ها؟..... چرا پیام بدمم؟
سانزو: 🤫🤫🤫 بعداً میفهمی
رفتی
ا.د : چرا انقد طولش دادییی؟
ا.ت: هیچی
ا.د: باااوشه
رفتی خونه نشستی رو تخت و گوشیتو روشن کردی و چت سانزو رو آوردی
بهش پیام دادی اونم همون موقع آنلاین شد سریع جواب تو داد
صفحه چت :
ا.ت: [ سلام سانزو سان ]
ا.ت:[ گفته بودین که بهتون پیام بدم ]
سانزو: [ اوه سلام چطوری بیب ]
سانزو: [ می خواستم به یه قرار دعوتت کنم فقط خودمو خودت ]
سانزو: [ فردا ساعت شش عصر خونه ی من به این آدرس بیا ]
سانزو: [ (آدرس خونش) ]
ا.ت: [ قرار؟ خونه ی تو... ]
سانزو: [ آره ، و تو هم حتما میای مگه نه؟ ]
ا.ت: [ خب ، اگه قبول نکنم چی ]
سانزو: [ هیچی فقط اونوقت تو بد دردسری میوفتی😌 ]
ا.ت: [ اَههههه باشه اصن ]
(از اولشم از اینکه بری سر قرار ناراضی نبودی فقط برای اینکه فکر می کردی اگه همون اول بگی باشه یجوریه برای همین انقد بحثو کش دادی)
*فردا عصر*
آماده شدی و به اون آدرسی که سانزو گفته بود رفتی
در زدی سانزو درو باز کرد
سانزو: اوه ا.ت تویی ، خوش اومدی بیا تو
رفتی داخل و روی مبل کنار سانزو نشستی
و در مورد مسائل خیلی عادی صحبت می کردین (فکرای بد نکنید یه گفتگوی ساده)
بعد از اون سانزو بوسیدت
ا.ت : سسسانزو سان.....
سانزو: بهم نگو سانزو سان فقط اسممو بگو
اگه خواستی میتونی ددی هم صدام کنی😌
ا.ت : چچچییییی......بـ باشه.......سانزو-
سانزو: *خنده ی ریز*
سانزو : میشه من دوس پسرت باشم؟
ا.ت: هاااااا؟ منظورت چیهههع؟
سانزو: طفره نرو جواب بده فقد
ا.ت : ولی من هنوز زیاد نمی شناسمت
سانزو: خب اگه قبولم کنی بعدش کم کم بیشتر باهام آشنا میشی😏😌
ا.ت: 🗿🗿🗿
ا.ت: .......خب......چیزه......مـ من......آرهـ.......آره قبول میکنم
سانزو : حالا شددد😊
....
۴.۴k
۰۷ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.