اسکلان توکیو پارت 9
پارت9
بعد رسیدن به هتل
کازوتورا: اع گشنمه
باجی: بیا منو بخور
کازوتورا: نه من گوه نمیخورم
باجی: چه گوهی خوردی؟
کازوتورا: تو رو خوردم
دراکن: عه بسه دیگه هی اینو خوردم اونو خوردم
مایکی: این دوتا انقدر چیفویو رو خوردن چیزی ازش نمونده
باجی و کازوتورا: ولی خدایی خیلی خوش مزه اس😏
چیفویو: چ.... چی؟ (⁄ ⁄•⁄⁄•⁄ ⁄)
مایکی یه لبخندی زد و گفت بیاید مست کنیم
چیفویو: چ... چــــــــی..... نـــــــــــه
مایکی: چیه؟ نکنه باجی و کازو وقتی مست بودن کاریت کردن 😏
چیفویو با صورتی سرخ سکوت کرده
مایکی: سکوت، تاییدت را میرسونه 😏
باجی: چی میگی مایکی من که کاری نکردم
مایکی: باشه
بعد از شام*
مایکی اروم زمزمه وار : خب کی اماده اس
باجی: اما اگه هممون فقط مست بشیم حال نمیده
مایکی: خب از هم سوال میکنیم
کازوتورا: حله
مایکی: خب حالا
همه: سلامتی تومانـــــــــــــــــــ
قلقلقلقل(🤣)
مایکی:(مسته) خب اول من میپرسم
دراکن: از کی(زیاد مست نیست)
مایکی: از باجی
مایکی: حاضری یه کاری انجام بدی
باجی: اره(فرا مــــــــــســـــــت)
مایکی: باید همین الان با چیفویو کیس بری
باجی که از خداشه: اوکی
باجی از خدا خواسته برمیگرده به روی چیفویو و..........
کازوتورا: منم میخوام (فــــــــــــــرا مـــــــــــــســـــــــــــت)
باجی: نه خیر این مال منه
کازوتورا: مـــــــنم میـــــــــخوامـــــــــــــ
میتسویا و دراکن که مست نیستن: بسم الله......
کازوتورا: منم میخوام(کشیدن چیفویو طرف خودش)
باجی: نه ماله منه
چیفویو که زیاد مست نیست: م... من
کازوتورا: ببا یه کاری کنیم، نصفش میکنیم
دراکن و میتسویا: 😳
تاکه میچی 😳
چیفویو (⁄ ⁄•⁄⁄•⁄ ⁄)
کازوتورا و باجی هم درحال خوردن لبای چیفویو *
کارگردانم درحال گرفتن چشمای نویسنده اس
دراکن : بسه بابا چیفویو از دست رفت
کازوتورا: تا نوبت باجیه من میگم
کازوتورا: مایکی تو باید بزنی تو گوش تاکه میچی
مایکی: اوکیه
شق*
مایکی: من هیچ وقت تاکه میچی رو نمیزنم
بله زد تو سر دراکن
دراکن: ٪&(٪&٪(&~-('~؛ °`÷<^_^® <] °÷`^>] °÷`£[\°@@#•=+@
اندکی بعد
مایکی: خب حالا که همه انجام دادن نوبت کازوتورا ست
کازوتورا: اوکی
مایکی: باید کاری کنی جیغ چیفویو در بیاد(منظورش مِشکونه)
کازوتورا: اوکی
کازوتورا چیفویو رو تو استایل بغل کول میکنه و میبره تو اتاق و درم میبنه(منحرف نشو 🫤)
دراکن و میتسویا که کاملا هوشیاریشون برگشته: یا خدا(منحرفا)
بعد از چند ثانیه:
چیفویو: اه..... کا... زوتورا..... اه.... ای
با این صدا همه کامل هوشیار شدن
نویسنده: منم منحرف شدم (⁄ ⁄•⁄⁄•⁄ ⁄)
ا.ت: یا خدا (⁄ ⁄•⁄⁄•⁄ ⁄)
مایکی: ای ژان اسم بچه شون چی باشه؟
دراکن : ببند مایکی
باجی: کازوتورا ی......... داری با چیفویو چه گوهی میخوری 💢💢💢💢💢💢
حمله به سوی اتاق
باز کردن در
و پاره شدن کازوتورا
باجی: وایسا.... چی
فلش بک
کازوتورا که مستیش پریده
مایکی: جیغ چیفویو رو در بیار
کازوتورا: باشه
بغل کردن چیفویو
توی اتاق*
چیفویو: کازوتورا داری چیکار میکنی (⁄ ⁄•⁄⁄•⁄ ⁄)
کازوتورا: نترس پیشولی کاریت ندارم فقط ناله کن
چیفویو: چی
کازوتورا: میخوام باجی رو اذیت کنم فقط بگو اه
چیفویو: ب.... باشه
پایان فلش بک
باجی: پدر سگ سر کارم گذاشتی 💢
کازوتورا: اره همین طور که میبینی لباس تنمونه🤣
باجی در حالی که گوش های چیفویو رو گرفته: ـــــــــــــــــــــــــــــــــــ(سانسور)
مایکی ببینم خوشمزه بود
باجی درحالی یقه ی کازوتورا رو گرفته بود: چی
مایکی: فویو
کازوتورا: منظورت چیه
پلی کردن فیلم*
(نصف کردن چیفویو)
باجی و چیفویو و کازوتورا: (⁄ ⁄⁄⁄⁄ ⁄⁄⁄⁄⁄⁄ ⁄) فرا سرخخخخ
پایان این پارت
🫠خیلی منحرفید ها
بعد رسیدن به هتل
کازوتورا: اع گشنمه
باجی: بیا منو بخور
کازوتورا: نه من گوه نمیخورم
باجی: چه گوهی خوردی؟
کازوتورا: تو رو خوردم
دراکن: عه بسه دیگه هی اینو خوردم اونو خوردم
مایکی: این دوتا انقدر چیفویو رو خوردن چیزی ازش نمونده
باجی و کازوتورا: ولی خدایی خیلی خوش مزه اس😏
چیفویو: چ.... چی؟ (⁄ ⁄•⁄⁄•⁄ ⁄)
مایکی یه لبخندی زد و گفت بیاید مست کنیم
چیفویو: چ... چــــــــی..... نـــــــــــه
مایکی: چیه؟ نکنه باجی و کازو وقتی مست بودن کاریت کردن 😏
چیفویو با صورتی سرخ سکوت کرده
مایکی: سکوت، تاییدت را میرسونه 😏
باجی: چی میگی مایکی من که کاری نکردم
مایکی: باشه
بعد از شام*
مایکی اروم زمزمه وار : خب کی اماده اس
باجی: اما اگه هممون فقط مست بشیم حال نمیده
مایکی: خب از هم سوال میکنیم
کازوتورا: حله
مایکی: خب حالا
همه: سلامتی تومانـــــــــــــــــــ
قلقلقلقل(🤣)
مایکی:(مسته) خب اول من میپرسم
دراکن: از کی(زیاد مست نیست)
مایکی: از باجی
مایکی: حاضری یه کاری انجام بدی
باجی: اره(فرا مــــــــــســـــــت)
مایکی: باید همین الان با چیفویو کیس بری
باجی که از خداشه: اوکی
باجی از خدا خواسته برمیگرده به روی چیفویو و..........
کازوتورا: منم میخوام (فــــــــــــــرا مـــــــــــــســـــــــــــت)
باجی: نه خیر این مال منه
کازوتورا: مـــــــنم میـــــــــخوامـــــــــــــ
میتسویا و دراکن که مست نیستن: بسم الله......
کازوتورا: منم میخوام(کشیدن چیفویو طرف خودش)
باجی: نه ماله منه
چیفویو که زیاد مست نیست: م... من
کازوتورا: ببا یه کاری کنیم، نصفش میکنیم
دراکن و میتسویا: 😳
تاکه میچی 😳
چیفویو (⁄ ⁄•⁄⁄•⁄ ⁄)
کازوتورا و باجی هم درحال خوردن لبای چیفویو *
کارگردانم درحال گرفتن چشمای نویسنده اس
دراکن : بسه بابا چیفویو از دست رفت
کازوتورا: تا نوبت باجیه من میگم
کازوتورا: مایکی تو باید بزنی تو گوش تاکه میچی
مایکی: اوکیه
شق*
مایکی: من هیچ وقت تاکه میچی رو نمیزنم
بله زد تو سر دراکن
دراکن: ٪&(٪&٪(&~-('~؛ °`÷<^_^® <] °÷`^>] °÷`£[\°@@#•=+@
اندکی بعد
مایکی: خب حالا که همه انجام دادن نوبت کازوتورا ست
کازوتورا: اوکی
مایکی: باید کاری کنی جیغ چیفویو در بیاد(منظورش مِشکونه)
کازوتورا: اوکی
کازوتورا چیفویو رو تو استایل بغل کول میکنه و میبره تو اتاق و درم میبنه(منحرف نشو 🫤)
دراکن و میتسویا که کاملا هوشیاریشون برگشته: یا خدا(منحرفا)
بعد از چند ثانیه:
چیفویو: اه..... کا... زوتورا..... اه.... ای
با این صدا همه کامل هوشیار شدن
نویسنده: منم منحرف شدم (⁄ ⁄•⁄⁄•⁄ ⁄)
ا.ت: یا خدا (⁄ ⁄•⁄⁄•⁄ ⁄)
مایکی: ای ژان اسم بچه شون چی باشه؟
دراکن : ببند مایکی
باجی: کازوتورا ی......... داری با چیفویو چه گوهی میخوری 💢💢💢💢💢💢
حمله به سوی اتاق
باز کردن در
و پاره شدن کازوتورا
باجی: وایسا.... چی
فلش بک
کازوتورا که مستیش پریده
مایکی: جیغ چیفویو رو در بیار
کازوتورا: باشه
بغل کردن چیفویو
توی اتاق*
چیفویو: کازوتورا داری چیکار میکنی (⁄ ⁄•⁄⁄•⁄ ⁄)
کازوتورا: نترس پیشولی کاریت ندارم فقط ناله کن
چیفویو: چی
کازوتورا: میخوام باجی رو اذیت کنم فقط بگو اه
چیفویو: ب.... باشه
پایان فلش بک
باجی: پدر سگ سر کارم گذاشتی 💢
کازوتورا: اره همین طور که میبینی لباس تنمونه🤣
باجی در حالی که گوش های چیفویو رو گرفته: ـــــــــــــــــــــــــــــــــــ(سانسور)
مایکی ببینم خوشمزه بود
باجی درحالی یقه ی کازوتورا رو گرفته بود: چی
مایکی: فویو
کازوتورا: منظورت چیه
پلی کردن فیلم*
(نصف کردن چیفویو)
باجی و چیفویو و کازوتورا: (⁄ ⁄⁄⁄⁄ ⁄⁄⁄⁄⁄⁄ ⁄) فرا سرخخخخ
پایان این پارت
🫠خیلی منحرفید ها
۹.۲k
۱۷ مهر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.