رمان ازدواج اجباری پارت 6
مامان اومد اتاقم
مامان ا_ دخترم امادیی دارن میان
ات_ اره مامانییی
مامان ا_ ولیی عزیزم چقدر خوشگل شدی چشممتت نزنن هاا😂
ات_نه مامان زیادم خوشگل نیستم😅🥹
مامان ا_ خفه بینم خیلم خوشگلی مث فرشته های
ات_ مامان منو خجالت نده دیگ😊😂
مامان ا_باش عزیزم زود بیا پایین دارن میان پدرت گفت بیادد
ات_چشم
بعد مامانم رفت
رفتم عطر زدم بعد
رفتم پایین مامان بابام نشسته بودن رو نیمکت منم رفتم پیشین نشستم منتظر بودیم که بیان منم یکم تو گوشیم ور رفتم
که بعد چند دقیقه زنگ در خونه زد شود که قلبم پرید دهنتم انقدر استراست داشتم وایی قلبم چش شدهه رفتم پشت مامانم قایم شدم نمیدونم چرا
ویو حال
جونگکوک _پدرم ایفون زد بعد ای خدمتکار در باز کرد رفتیم داخل اقای کیم اومد جلو و بهمن خوش اگامد میگفتن که چشمم به یک دختری افتاد ک پشت ای زنی وایساد چقدر. خوشگل بودش اوف بدنشش چقدر س٫کسیهه لعنتی چقدر س٫کسی بود هوس کردم به فاکش. بدم کردم 😂😐
ویو ات
پشت مامانم قایم شد بودم نگاهاییی اون پسروو میدم از خجالت اب میشدم وایی بازم رفتم پشت مامانم
بعد ای زنی اومد پیشمون
مامان ک_ سلام خانوم کیم
مامان ا_ اوههه سلام خانوم جنون چطورین
مامان ک_ مرسی ما خوبیم شماها چطورین
مامان ا_خدارشکر خوبیم
مامان ک_ ایشوت که پشتنون دخترونه ؟
مامان ا_اره خودشه ات بیا جلو دختر چرا قایم شدی
ات تو دلش وایی مامانم الان تو باید این حرف هارو میزدی بازم اب شدم رو زمین و رفتم اخه مامانم این حرفت چیهههه
مامان ک_ انگار عروسم خجالیت یکم با خنده
مامان ا_ بله چیز اون یکم خجالته
مامان ک_ات جون خوبی
ات_ اهه بله شماها خوبین
مامان ک _مرسی به خوبیت
مامان ا_ دخترم امادیی دارن میان
ات_ اره مامانییی
مامان ا_ ولیی عزیزم چقدر خوشگل شدی چشممتت نزنن هاا😂
ات_نه مامان زیادم خوشگل نیستم😅🥹
مامان ا_ خفه بینم خیلم خوشگلی مث فرشته های
ات_ مامان منو خجالت نده دیگ😊😂
مامان ا_باش عزیزم زود بیا پایین دارن میان پدرت گفت بیادد
ات_چشم
بعد مامانم رفت
رفتم عطر زدم بعد
رفتم پایین مامان بابام نشسته بودن رو نیمکت منم رفتم پیشین نشستم منتظر بودیم که بیان منم یکم تو گوشیم ور رفتم
که بعد چند دقیقه زنگ در خونه زد شود که قلبم پرید دهنتم انقدر استراست داشتم وایی قلبم چش شدهه رفتم پشت مامانم قایم شدم نمیدونم چرا
ویو حال
جونگکوک _پدرم ایفون زد بعد ای خدمتکار در باز کرد رفتیم داخل اقای کیم اومد جلو و بهمن خوش اگامد میگفتن که چشمم به یک دختری افتاد ک پشت ای زنی وایساد چقدر. خوشگل بودش اوف بدنشش چقدر س٫کسیهه لعنتی چقدر س٫کسی بود هوس کردم به فاکش. بدم کردم 😂😐
ویو ات
پشت مامانم قایم شد بودم نگاهاییی اون پسروو میدم از خجالت اب میشدم وایی بازم رفتم پشت مامانم
بعد ای زنی اومد پیشمون
مامان ک_ سلام خانوم کیم
مامان ا_ اوههه سلام خانوم جنون چطورین
مامان ک_ مرسی ما خوبیم شماها چطورین
مامان ا_خدارشکر خوبیم
مامان ک_ ایشوت که پشتنون دخترونه ؟
مامان ا_اره خودشه ات بیا جلو دختر چرا قایم شدی
ات تو دلش وایی مامانم الان تو باید این حرف هارو میزدی بازم اب شدم رو زمین و رفتم اخه مامانم این حرفت چیهههه
مامان ک_ انگار عروسم خجالیت یکم با خنده
مامان ا_ بله چیز اون یکم خجالته
مامان ک_ات جون خوبی
ات_ اهه بله شماها خوبین
مامان ک _مرسی به خوبیت
۶.۱k
۲۲ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.