[سناریو سوم]
[سناریو سوم]
موضوع:اگه بخوان والیبال بازی کنن
مربی: خب خببببب حالا نوبت اینه که تیم ها رو مشخص کنیم*
دازای: مربی میشه خودمون انتخاب کنیم تو کدوم تیم باشیم من میخوام پیشچند تا بانوی زیبا باشم*
کنیکیدا: انقد نمک نریز دازای بشین سر جات*
مربی: نخیر دازای جاان*
دازای: هووووف*
مربی: خببببب دازای و آکوتاگاوا و چویا و آتسوشی و کیوکا و جونو و تاچیهارا تو یه گروه باشن*
آکوتاگاوا:از یه طرف خوشحاله که با دازای هم تیمه از یه طرفم عصبانی که با آتسوشی هم تیمه*
مربی:موری و فکوزاوا و کنجی و تانیزاکی و کنیکیدا و نائومی و فکوچی و کیو و یه تیم*
موری و فکوزاوا یک صدا: نههههههههههههههه*
مربی:ساکت شین*
برید و تمرین کنید*
خب همه سر جاشون وایسادن عع دازای نیست*
چویا: باز این کله پوک کجااست*
آتسوشی: بزار برم ببینم*
چویا: نه بزار خودم برم*
دازای: عع سلام چویا جون دارم یه روش جدید خودکشی رو امتحان میکنم تو هم میخوای*
چویا :از یقه لباس دازای میگیره و کشون کشون میارتش تو زمین بازی*
مربی خب خب همه به جای خود*
دازای شروع کنه*
اتسوشی:شیرهههههههه
آکوتاگاوا: شیرهههه دازاااای
دازای: توپ رو زد و کنیکیدا هم شیر دریافت بود*
بازی کردن و تیم موری برنده شددد*
هورااااا*
چویا: همش به خاطر دازایه*
دازای: مگه من چیکار کردم*
چویا: آخه وسط بازی پیشنهاد خودکشی میدن ابله*
دازای: خب دلم خواست*
چویا: در حال زدن دازای*
مثل سگ و گربه افتادن به جون هم
موضوع:اگه بخوان والیبال بازی کنن
مربی: خب خببببب حالا نوبت اینه که تیم ها رو مشخص کنیم*
دازای: مربی میشه خودمون انتخاب کنیم تو کدوم تیم باشیم من میخوام پیشچند تا بانوی زیبا باشم*
کنیکیدا: انقد نمک نریز دازای بشین سر جات*
مربی: نخیر دازای جاان*
دازای: هووووف*
مربی: خببببب دازای و آکوتاگاوا و چویا و آتسوشی و کیوکا و جونو و تاچیهارا تو یه گروه باشن*
آکوتاگاوا:از یه طرف خوشحاله که با دازای هم تیمه از یه طرفم عصبانی که با آتسوشی هم تیمه*
مربی:موری و فکوزاوا و کنجی و تانیزاکی و کنیکیدا و نائومی و فکوچی و کیو و یه تیم*
موری و فکوزاوا یک صدا: نههههههههههههههه*
مربی:ساکت شین*
برید و تمرین کنید*
خب همه سر جاشون وایسادن عع دازای نیست*
چویا: باز این کله پوک کجااست*
آتسوشی: بزار برم ببینم*
چویا: نه بزار خودم برم*
دازای: عع سلام چویا جون دارم یه روش جدید خودکشی رو امتحان میکنم تو هم میخوای*
چویا :از یقه لباس دازای میگیره و کشون کشون میارتش تو زمین بازی*
مربی خب خب همه به جای خود*
دازای شروع کنه*
اتسوشی:شیرهههههههه
آکوتاگاوا: شیرهههه دازاااای
دازای: توپ رو زد و کنیکیدا هم شیر دریافت بود*
بازی کردن و تیم موری برنده شددد*
هورااااا*
چویا: همش به خاطر دازایه*
دازای: مگه من چیکار کردم*
چویا: آخه وسط بازی پیشنهاد خودکشی میدن ابله*
دازای: خب دلم خواست*
چویا: در حال زدن دازای*
مثل سگ و گربه افتادن به جون هم
۱۳۳
۱۴ مهر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.