وقتی براش مهم نیستی پارت 3
پارت 3
وقتی براش مهم نیستی
ویو چان هیون صبح
از خواب بیدار شدم از دیشب حالت تهوع دارم......وای نه ممکن نیست باید بیبی چک بگیرم شاید رونا داشته باشد
چان هیون :روناااااااا روناااااا
رونا : یا چته دختر
چان هیون: رونا بیبی چک داری یا نه
رونا : میخوای چیکار
چان هیون :گفتم داری با یه
رونا : دارم واسا برات بیارم
رفت و بعد از چند مین آورد منم سریع رفتم اتاقم و رفتم توی دستشویی و کارای لازم رو انجام دادم وای نه مثبته حالا چیکار کنم ولی نه من باید این بچه رو بزرگ کنم آماده شدم و از خونه رونا رفتم رفتم و درخواست طلاق دادم برگه رو گرفتم و رفتم خونه نامجون و در زدم
نامجون : کیه
چان هیون: باز کن
نامجون درو باز کرد
نامجون : چیه از دوری من خسته شدی اومدی عذرخواهی کنی
چان هیون: خیلی رو داری اومد این برگه طلاق رو بدم
نامجون برگه رو ازم گرفت و بدون تردید امضاش کرد و من از گرفتم و رفتم
ویو نامجون
چان هیون اومد و حالم رو خراب کرد تصمیم گرفتم برم بار به تهیونگ زنگ زدم و بعد سوار ماشین شدم
(در ذهنش ) چرا آنقدر شکم چان هیون بزرگ شده بود نکنه حامله اس نه بابا ما که اصلا رابطه نداشتیم که رسیدم وقتی وارد شدم بوی سیگار و الکل خفم میکرد ولی کم که گذشت عادت کردم داشتم دنبال تهیونگ میگشم هر جایی رو که نگاه میکردم دختر و پسرایی رو میدیدم که داشتن با هم کیس میرفتن که تهیونگ رو پیدا کردم و رفتم کنارش نشستم و ویسکی سفارش دادیم و......... من آنقدر خوردم که مست مست شده بودم که یه دختر امد و روی پاهام نشست و گفت
دختر : میای یکم خوشبگذرونیم
من .........
ببخشید دیر شد از مدرسه اومدم خواستم بزارم که پاک شد دیگه مجبور شدم دوباره بنویسم
ببخشید کم بود
لطفاً حمایت کنید 🙏
امیدوارم خوشتون اومده باشه ❤️
نویسنده :민 윤 기
وقتی براش مهم نیستی
ویو چان هیون صبح
از خواب بیدار شدم از دیشب حالت تهوع دارم......وای نه ممکن نیست باید بیبی چک بگیرم شاید رونا داشته باشد
چان هیون :روناااااااا روناااااا
رونا : یا چته دختر
چان هیون: رونا بیبی چک داری یا نه
رونا : میخوای چیکار
چان هیون :گفتم داری با یه
رونا : دارم واسا برات بیارم
رفت و بعد از چند مین آورد منم سریع رفتم اتاقم و رفتم توی دستشویی و کارای لازم رو انجام دادم وای نه مثبته حالا چیکار کنم ولی نه من باید این بچه رو بزرگ کنم آماده شدم و از خونه رونا رفتم رفتم و درخواست طلاق دادم برگه رو گرفتم و رفتم خونه نامجون و در زدم
نامجون : کیه
چان هیون: باز کن
نامجون درو باز کرد
نامجون : چیه از دوری من خسته شدی اومدی عذرخواهی کنی
چان هیون: خیلی رو داری اومد این برگه طلاق رو بدم
نامجون برگه رو ازم گرفت و بدون تردید امضاش کرد و من از گرفتم و رفتم
ویو نامجون
چان هیون اومد و حالم رو خراب کرد تصمیم گرفتم برم بار به تهیونگ زنگ زدم و بعد سوار ماشین شدم
(در ذهنش ) چرا آنقدر شکم چان هیون بزرگ شده بود نکنه حامله اس نه بابا ما که اصلا رابطه نداشتیم که رسیدم وقتی وارد شدم بوی سیگار و الکل خفم میکرد ولی کم که گذشت عادت کردم داشتم دنبال تهیونگ میگشم هر جایی رو که نگاه میکردم دختر و پسرایی رو میدیدم که داشتن با هم کیس میرفتن که تهیونگ رو پیدا کردم و رفتم کنارش نشستم و ویسکی سفارش دادیم و......... من آنقدر خوردم که مست مست شده بودم که یه دختر امد و روی پاهام نشست و گفت
دختر : میای یکم خوشبگذرونیم
من .........
ببخشید دیر شد از مدرسه اومدم خواستم بزارم که پاک شد دیگه مجبور شدم دوباره بنویسم
ببخشید کم بود
لطفاً حمایت کنید 🙏
امیدوارم خوشتون اومده باشه ❤️
نویسنده :민 윤 기
۸.۲k
۰۶ اردیبهشت ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.