تک پارتی از تهکوک...!
تکپارتیازتهکوک...!
قدم های آرومی رو به سمت آشپزخونه طی کرد و وقتی وارد آشپزخونه نسبتا کوچیک خونشون شد، با بالاتنه لخت دوست پسرش روبرو شد. با وجود اینکه حدودا دو سال از قرار گذاشتنشون میگذشت تهیونگ هرگز به بدن خوش تراش و عضله ای جونگکوک عادت نکرده بود.
_ بیدار شدی قندعسل؟ خوب خوابیدی؟درد نداری؟
تهیونگ لب هاشو به دندون گرفت و با صورت قرمز شده نگاهشو به زمین دوخت.
_ نه درد ندارم.
جونگکوک لبخندی زد و به منظور گذاشتن بوسه ای روی لب هاش، نزدیکش شد.
_ دوست داری امروز چیکار کنیم؟
تهیونگ نرم خندید و درحالی که دستاش رو دور گردن جونگکوک حلقه میکرد ، با لحن شیطونی گفت ؛
_ میتونیم کارای دیشب رو تکرار کنیم؟
_ پسرم دیشبو دوست داشت؟
تهیونگ بلند خندید؛ البته که دوسش داشت؛ دیشب یکی از بهترین شب های زندگیش بود.
جونگکوک با گل مورد علاقش به خونه اومده بود و شب رو تا صبح باهم بودن؛ البته خودشون دوتا و تختشون.
توی افکارش غرق شده بود که خیسی زبون جونگکوک رو ، روی گوش هاش احساس کرد.
جونگکوک درحالی که لب هاش رو به دندون گرفته بود شعله گاز رو کم کرد و به طرف پسر رفت.
- - - -
دست های تهیونگ دور گردن جونگکوک پیچیده و دست های کوک دور بدنش حلقه شده بود.
ضربه های آخرش رو محکم تر کوبید و قبل از اینکه کام شه از سوراخ پسر بیرون کشید...
...
چطوربوددد؟..گفتمیهواومدتوذهنمبنویسمش!🥹✨️
قدم های آرومی رو به سمت آشپزخونه طی کرد و وقتی وارد آشپزخونه نسبتا کوچیک خونشون شد، با بالاتنه لخت دوست پسرش روبرو شد. با وجود اینکه حدودا دو سال از قرار گذاشتنشون میگذشت تهیونگ هرگز به بدن خوش تراش و عضله ای جونگکوک عادت نکرده بود.
_ بیدار شدی قندعسل؟ خوب خوابیدی؟درد نداری؟
تهیونگ لب هاشو به دندون گرفت و با صورت قرمز شده نگاهشو به زمین دوخت.
_ نه درد ندارم.
جونگکوک لبخندی زد و به منظور گذاشتن بوسه ای روی لب هاش، نزدیکش شد.
_ دوست داری امروز چیکار کنیم؟
تهیونگ نرم خندید و درحالی که دستاش رو دور گردن جونگکوک حلقه میکرد ، با لحن شیطونی گفت ؛
_ میتونیم کارای دیشب رو تکرار کنیم؟
_ پسرم دیشبو دوست داشت؟
تهیونگ بلند خندید؛ البته که دوسش داشت؛ دیشب یکی از بهترین شب های زندگیش بود.
جونگکوک با گل مورد علاقش به خونه اومده بود و شب رو تا صبح باهم بودن؛ البته خودشون دوتا و تختشون.
توی افکارش غرق شده بود که خیسی زبون جونگکوک رو ، روی گوش هاش احساس کرد.
جونگکوک درحالی که لب هاش رو به دندون گرفته بود شعله گاز رو کم کرد و به طرف پسر رفت.
- - - -
دست های تهیونگ دور گردن جونگکوک پیچیده و دست های کوک دور بدنش حلقه شده بود.
ضربه های آخرش رو محکم تر کوبید و قبل از اینکه کام شه از سوراخ پسر بیرون کشید...
...
چطوربوددد؟..گفتمیهواومدتوذهنمبنویسمش!🥹✨️
۸۴۱
۲۶ مهر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.